اشعار و نوشته هایِ طنز‍😀

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدرك ديپلم ...

اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست؟
مدرك ديپلمم اينجاست ولي كار كجاست؟
هر كجايي كه من مدرك خود را بردم
پاسخ اين بود كه يك پارتي پولدار كجاست؟
روز و شب هر چه دويدم پي همسر گفتند
از براي چو تويي همسر و غمخوار كجاست؟
پدر دختره تا ديد مرا با فرياد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دينار كجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داري بچه؟
پست و عنوان و يا حجره و انبار كجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد كه به آن
بكند دختر من فخر در انظار كجاست؟
يك عدد بنز مدل 98 دو در
تا كند فيس در آن در بر اغيار كجاست؟
اعتياد ار كه نداري و سلامت هستي
برگي پاكي ژن ار دكتر و بهيار كجاست؟
هر چه فرياد زدم حرف مرا كس نشنيد
كه به دادم برسد؟ گوش بدهكار كجاست؟
نيست چون بهر جوان عيب اكنون حمٌالم
توي ميدان بكنم باربري، بار كجاست؟
مدرك ديپلم خود را بفروشم به دو پول
ايهالناس بگوييد خريدار كجاست؟
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
بشنو از من چون حکایت می کنم
از جدایی ها شکایت می کنم
کز تجرد تا مرا ببریده اند
از شعورم بارها پرسیده اند
چند سال پیش استادان فن
در خلال گفتگوهایی به من
منعکس کردند این اخبار ر
این خبرهای مسرت بار را
ازدواج از روزگاران الست
از فنون انتحاری بود وهست
جمعی از نام آوران عهد دور
کاین زمان هستند از اهل قبور
دل به کار ازدواج انداختند
پرچم این کار را افراختند
ازدواج از اول این جوری نبود
زن ذلیلی نیز مجبوری نبود
ازدواج این قدرها مشکل نبود
در جوانان این قدر دل دل نبود
بله های دختران هنگام عقد
مرتبط با خط ایرانسل نبود
مهریه این قدرها سنگین نبود
چهره ی دامادها غمگین نبود
قیمت کل جهاز دختران
بود تنها در حدود صد قران
بین زن یا مرد سالاری نبود
از کتک کاری، نه!آثاری نبود
هیچ کس پایش چنین لنگان نبود
زیر چشمش جای بادمجان نبود
مرد بودن هیچ رسوایی نداشت
کله ها ربطی به دمپایی نداشت
گفته اند این حرف ها را دیگران
در خصوص ویژگی های زنان
این که پر مهرند در کل فصول
سخت بیزارند از ماشین وپول
سخت محتاطند در رانن دگی
عینهو ابرند در بارندگی
مرتبط هستند با کفش ولباس
دوست می دارن مرد با کلاس
مدتی در پخت وپز نام آورند
بعدها در کونگ فو جام آورند
مدتی شمشیرباز ماهرند
چند وقت بعد آرایشگرند
گرچه بیزارند از مرد ببو
سخت می ترسند از اسم هوو
اغلب آنان رفیق همسرند
عاشق چشمان مادرشوهرند
صد هنر می بارد از انگشتشان
جان مردان هست اندر مشتشان
کار نیکو کردن از پر کردن است
کار زن ها خوب غرغر کردن است
وقتی از بی پولی ات غر می زنند
گوییا بر فرقت آجر می زنند
زن بلا با شد به هر کاشانه ای))
بی بلا هرگز نگردد خانه ای
آن چه شیران را کند روبه مزاج
((ازدواج است ازدواج است
طبل ما را زد چنین دستان زن
((گر تو بهتر می زنی بستان بزن ))

__________________
 

kemeia

عضو جدید
شعر نامه لیلی و مجنون

شعر نامه لیلی و مجنون

گله مي‌كرد ز مجنون ليلي - كه شده رابطه‌مان ايميلي
حيف از آن رابطه‌ي انساني - كه چنين شد كه خودت مي‌داني

عشق وقتي بشود دات‌كامي - حاصلش نيست به جز ناكامي
نازنين خورده مگر گرگ تو را - برده يا دات‌نت و دات‌ارگ تو را

بهرت اي ‌ميل زدم پيشترك - جاي سابجكت نوشتم : به درك
به درك گر دل من غمگين است - به درك گر غم سنگين است

به درك رابطه گر خورده ترك - قطع آن هم به جهنم به درك
آنقدر دلخورم از اين ايميلم - كه به اين رابطه هم بي ‌ميلم

مرگ ليلي نت و مت را ول كن - همه را جاي
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]OK[/FONT]
كنسل كن
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]OFF كن كامپيوتر را جانم - يار من باشد و ببين من ON[/FONT] ام

اگرت حرفي و پيغامي هست - روي كاغذ بنويس با دست
نامه يك حالت ديگر دارد - خط تو لطف مكرر دارد

خسته از
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]Font و ز Format[/FONT] شده‌ام - دلخور از گردالي @ (ات) شده‌ام

كرد ريپلاي به ليلي مجنون - كه دلم هست از اين سابجكت خون
باشه فردا تلفن خواهم كرد - هر چه گفتي كه بكن خواهم كرد

زودتر پيش تو خواهم آمد - هي مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتي تو عزيزم ليلي - ديگر از من نرسد ايميلي

نامه‌اي پست نمودم بهرت - به اميدي كه سرآيد قهرت...
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعرجالب برای عروسی

شعرجالب برای عروسی

شعرجالب برای عروسی:

آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست

با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است

لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ

معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه

با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی

دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر

هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب

کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه

چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک

دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید

لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست

از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای

پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری

با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟

با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور

بی ادا و
منت و هر گونه اطواری کنید


 

ali_arya

عضو جدید
نامه استاد شهريار به انيشتين

نامه استاد شهريار به انيشتين

انيشتن يك سلام ناشناس البته می بخشي

دوان در سايه روشنهای يك مهتاب خليايی

نسيم شرق می آيد شكنج طره ها افشان

فشرده زير بازو شاخه های نرگس و مريم

از آنهايی كه در سعديه شيراز می رويد

ز چين و موج درياها و پيچ و تاب جنگل ها

دوان می آيد صبح سحر خواهد بسر كوبد

در خلوت سرای سلطان قصر رياضی را

درون كاخ استغناء فراز تخت انديشه

سر از زانوی استقراء خود بردار

به اين ميهمان كه بی هنگام و ناخوانده است در بگشای

اجازت ده كه با دست لطيف خويش بنوازد

به نرمی چين پيشانی افكار بلندت را

به آن ابريشم انديشه هايت شانه خواهد زد

نبوغ مشرق نيز با آيين درويشی

به كف جام شرابی از صبوی حافظ و خيام

به دنبال نسيم از در ميزند زانو

كه بوسد دست پير حكمت دانای مغرب را

انيشتن آفرين بر تو

خلاء با سرعت نوری كه داری در نور ديدی

زمان در جاودان پی شد، زمان در لامكان طی شد

حيات جاودان كز درك بيرون بود پيدا شد

بهشت روح علوی كه دين می گفت جز اين نيست

تو باهم آشتی دادی جهان دين و دانش را

انيشتن ناز شست تو

نشان دادی كه جرم و جسم چيزی جز انرژی نيست

اتم تا می شكافد جزء جمع عالم بالاست

به چشم مو شكاف اهل عرفان و تصوف نيز

جهان ما حباب روی چين آب را ماند

من ناخوانده دفتر هم كه طفل مكتب عشقم

جهان جسم موجی از جهان روح می بينم

اصالت نيست در ماده

انيشتن صد هزار احسنت وليكن صد هزار افسوس

حريف از كشف و الهام تو دارد بمب می سازد

انيشتن اژدهای جنگ

جهنم كام وحشتناك خود را باز خواهد كرد

چه می گويند

مگر مهر و وفا محكوم اضمحلال خواهد بود

مگر آه سحرخيزان سوی گردون نخواهد شد

مگر يك مادر از دل وای فرزندم نخواهد گفت

انيشتن بغز دارم در گلو دستم به دامانت

نبوغ خود به كام التيام زخم انسان كن

سر اين نا جوانمردان سنگين دل به راه آور

نژاد و كيش و مليت يكی كن ای بزرگ استاد

زمين يك پايتخت امپراتوری وجدان كن

تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوی را

انيشتن نامی از ايران ويران هم شنيدستی

به اين وحشی تمدن گوشزد كن حرمت مارا

حكيما محترم می دار مهد ابن سينا را

انيشتن پا فراتر نه جهان عقل هم طی كن

كنار هم ببين موسی و عيسي و محمد را

كليد عشق را بردار و حل اين معما كن

وگر شد از زبان علم اين قفل كهن وا كن

انيشتن باز هم بالا

خدا را نيز پيدا كن
;)
 

HESSAM58

کاربر فعال
:gol:اگر آن ترک شیرازی به دست آورد دل ما را
خوشا بر حال خوش بختش به دست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر من بنگاه املاکم؟ چه معنا دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلن
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها بگیرند وقت ما ها را:gol:
 

mohandesehsan

عضو جدید
دختری از کوچه باغی می گذشت(طنز)

دختری از کوچه باغی می گذشت(طنز)

دختری از کوچه باغی می گذشت(طنز)
دختری از کوچه باغی میگذشت

یک پسر در راه ناگه سبز گشت


در پی اش افتاد و گفتا او سلام

بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام


دختر اما ناگهان و بی درنگ

سوی او برگشت مانند پلنگ


گفت با او بچه پروی خفن

می دهی زحمت به بانوی چو من؟


من که نامم هست آزیتای صدر

من که زیبایم مثال ماه بدر


من که در نبش خیابان بهار

مبکنم در شرکت رایانه کار


دحتری چون من که خیلی خانمه

بیست و شش ساله _مجرد_دیپلمه


دختری که خانه اش در شهرک است

کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت


در چه مورد با تو گردد هم کلام

با تو من حرفی ندارم والسلام

منبع:http://njavan.com/forum/showthread.php?t=47568
 

saghar 64

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعری برای اسب...!

شعری برای اسب...!


شعری برای اسب...!

اسب حيوان نجيبي است اگر بگذارند
چون بشر کیس عجيبي است اگر بگذارند

سم بکوبد به زمین توی چراگاه جمال
گاهش از عشق نصیبی است اگر بگذارند

گیرم از یونجه ی تر معده ی خود پر سازد
در دلش حسرت سیبی است اگر بگذارند

چه کم از این پسران رپ و ریپی دارد
طالب زینت و زیبی است اگر بگذارند

چه بسا اسب که اسباب سواری را باخت
طعمه‌ی ساده فریبی است اگر بگذارند

اسب عاشق شد و فرمود :"نجابت کشک است
بوسه هم حس غریبی است اگر بگذارند

زین و دل داده ی آن یال پریشانم و دل-
گیرِ افسار حبیبی است اگر بگذارند

نعل در آتش دل می نهم از یورتمه اش
در دلم طرفه لهیبی است اگر بگذارند..."

نر اگر بود که صد در صد او مشتاق است
مادیان نیز صدی- بیست اگر بگذارند!

"بوالفضول" آمده و هیبت طنزش مخفی است
طنز پرداز مهیبی است اگر بگذارند !
 

torpheh

عضو جدید
بهتر بود می گفتید که این متن رو از وبلاگ استاد عالی پیام کپی کردید
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز


به جرم نقض قانون اساسی
و بعض گفتمان های سیاسی


ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش


که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی


اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش


اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار


تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست


گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد


گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:


عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟


اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو


من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور


در این جا سینما و باشگاه است
غذا،آجیل، میوه رو به راه است


کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم


هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان این هم دروغی شاخدار است


در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد


کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟


همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم


در این جا بازجو اصلن نداریم
شکنجه ، اعتراف، عمرن نداریم


به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم


عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا


کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست


همه چیزش تمامن بیست این جا
فقط خود کار قرمز نیست این جا



سيد محمد رضا عالى پيام
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هلاک تو و خاک زیر پاتم، توپولف!
من زمین خورده‌ی جعبه ی سیاتم، توپولف!
کشته‌ی تیپ زدن و قدّ و بالاتم، توپولف!
مرده‌ی ریپ زدن و ناز و اداتم، توپولف!
قربون اون نوسانات صداتم، توپولف!
یه کلوم ختم کلوم بنده فداتم، توپولف!

من هواپیما ندیدم اینجوری ناز و ملوس
می‌پری پر می زنی روی هوا عین خروس!
بذار ایرباس واست عشوه بیاد -دراز لوس-
بدگِلا چش ندارن ببیننت، خوشگل روس!
قربون چشات برم، محو نیگاتم، توپولف
یه کلوم ختم کلوم بنده فداتم، توپولف!

ما رو می‌بری نقاط دیدنی وقت فرود
گاهی وقتا سر کوه و گاهی وقتا ته رود
می فرستن همه تا سه روز به روحمون درود
می خونه مجری سیما واسمون شعر و سرود
چرا ماتم می گیرن، مبهوت و ماتم توپولف!
یه کلوم ختم کلوم بنده فداتم، توپولف!

وقتی عشقت می‌کشه گاهی با کلّه می شینی
به جای باند فرود، توی محلّه می شینی
یا می‌ری توی ده و رو سر گلّه می شینی
زودی مشهور می‌شی، رو جلد مجلّه می شینی
پیگیر عکسا و تیتر خبراتم توپولف!
یه کلوم ختم کلوم بنده فداتم، توپولف!

می خوام از خدا که یک لحظه نشم از تو جدا
چون که وقتی باهاتم هی می کنم یاد خدا
بدون نذر و نیاز، با تو پریدن، ابدا!
می کنم بعد فرود تموم نذرامو ادا
واسه جنّت بلیتت گشته براتم، توپولف!
یه کلوم ختم کلوم بنده فداتم، توپولف!

تو که هی رفیقای ایرونیتو یاد می کنی
کی می گه تو انبارای روسیه باد می کنی؟
ما رو پیک نیک می بری، سقوط آزاد می کنی
خدا شادت بکنه ، روحمونو شاد می کنی
بری تا اون سر اون دونیا(!) باهاتم، توپولف!
یه کلوم ختم کلوم بنده فداتم، توپولف!

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فصل خزان و در هواي سردي
رفتم به خيابان و خيابان گردي
از جاده ي قديم و پيچ شمران
پيچيدم و آمدم و به سوي ميدان
ميدان بزرگ بيس و چار اسفند
آن جا كه هم اينك انقلابش نامند
پر مشغله پر ولوله پر غوغا بود
صد معركه هر گوشه ي آن بر پا بود
آن سوي بساط باقالي بود و لبو
اين سوي بخار آش رشته كه نگو
مردي كوپن باطله مي خواست زمن
قند و شكر و برنج و مرغ و روغن
مرد دگري زير لبي گفت : عرق
پاسور و نوار و عكس ***ي و ورق
آهنگ ابي كه از گوگوش مي خونه
تصوير جديد سيلوراستالونه
اين ور دو سه تا كارگر افغاني
تو كوك يه تيكه دختر ماماني
يك بچه مزلف رپي آن سوتر
مي خواست شماره تلفن از دختر
جمعيت بي كار خلاف و بي عار
نيمي همه نشئه نيم با قيش خمار
سلماني دور گرد و شوفر تاكسي
حمال و سوپور و پاسبان و واكسي
سيراب فروش و قهوه چي و رمال
معتاد و فروشنده ي ارز و دلال
بيكار ، عمله ، مال خر و پا انداز
كار چاق كن و دزد و جيب بر و كفتر باز
انبوه گدايان شل و تاس و چلاق
ظاهر كر و كور و لنگ ، باطن قبراق
ناگاه شنيدم از كسي فريادي
كو آزادي ؟ بيا بيا آزادي !
فرياد همي كشيد تا داشت نفس
آزادي و آزادي و آزادي و بس
ترسي به ستون فقراتم آويخت
مو بر بدنم سيخ شد و قلبم ريخت
گفتم: كه بود اين كه چنين بي باك است ؟
دريا دل و فاتح و گريبان چاك است
لوطي و شجاع و پهلوان و مشتي
ياد آور ميرزاي دلير رشتي
اين مرد كزو شجاع تر مردی نيست
بي شك ز تبار فرخي يزديست
سر دسته ي حزب هندي مسلم جاه
يا ليدر پارت حزب آزادي خواه
شايد پسر نبيره ي بن بلاست
يا سايه ي همكلاسي ماندلاست
تنديس بزرگ سالوادورآلنده
ژاندارك زمان ، گذشته و آينده
سردار بزرگ لشكر نادرشاست
نه ، او پسر جميله ي بوپاشاست
نامش ژوزف و شهره به گاريبالديست
پاتريس لومومبا و مهاتما گانديست
يك تكه جواهري چو لعل نهرو
برخاسته از فرانسه چو ميرابو
يا ممدلي جناح و یا چگواراست
مارتين لوتر كينگ اليان زاپاتاست
منجي ويتنام ، كه هوشي مين است
انگشت كوچيك شصت پاي اين است
هم دوره ي سربازي تيتو بوده
يا جزو تفاله هاي حزب توده
همشهري اسپارتاكوس يوناني
زار ممد دلواري تنگستاني
السيد بود؟ نه بلكه ملكوم ايكس است
با حزب دموكرات جهاني همدست
شاگرد مائو بوده يقينا جايي
فاميل فيدل كاسترو كوبائي
يار بابي ساندر ، قهرمان ايرلند
لينكلن كه آبراهام به او مي گفتند
يا يفرم ارمني است يا خان باقر
همپايگي جمال عبدالناصر
همدست اسامه بن لادن بوده
خورده است به همراه لنين فالوده
اين مرد كه افتاده به ناپرهيزي
با ماركس پسر خاله ي دسته ديزي
او شيخ محمد خياباني نيست؟
عزالدين قسام ؟ نه ، پس آقا كيست
اين مرد كه گشته واله ي آزادي
اهل چه ديار است و كدام آبادي؟
گفتند كه: او اهل همين آبادي ست
راننده ي خط انقلاب آزادي ست
تا پاسخ دخل و خرج خود را گويد
خود مي درد و مسافري مي جويد
هالو بده صد تومن به خير و شادي
بشتاب ز انقلاب تا آزادي



عالي پيام
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز

"زاغکی قالب پنیری دید"
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد
روی شاخ چنار مأوا کرد
اتفاقا ازان محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت :اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی !چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشتهء تیپ توست خاص و عوام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت
شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینهاکفاف ما ندهد
لطف اجرای زنده را ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن ما را!
زاغ ،بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفن!
پاس کردم کلاس دوم من
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان
بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم

زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر

من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام

می دهد یونجه به من جای پنیر

من گرفتم تو نگیر


شاعر: ایرج میرزا
 

amir ut

عضو جدید
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید


خدایی که اول تو را از لجن
و بعدا" مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا
شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعدا" آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن آفرید !

برای تو یک عالمه کیس خوب
شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حسن آفرید !

برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید !

به نام خدایی که سهم تو را
مساوی تر از سهم من آفرید
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این زمانه زمینی که خالی از گسل است
برای شاعر عاشق مهم‌تر از غزل است!

به کوچه رو که حیاط آپارتمان تنگ است
پناه گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز لرزش آپارتمان ملولم و بس
ملالت علما هم ز لرزش گسل است

اگر که زلزله آید محل امنی نیست
«جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است»

دلیل دادن هشدار و پیش‌بینی چیست؟
«که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است»!

دلم امید فراوان به رحم زلزله داشت
ولی چنانکه شنیدم خطر همین بغل است

آپارتمان دلت را بیا مقاوم کن!
ستون قافیه تنگ است و لرزه محتمل است


مهدي استاد احمد
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بينوايان
با جلد گالينگور زركوب
شيك و پيك
چاق و چله
به قيمت خرج يك ماه بينوايان
به بازار امد
تا دختر عاليجناب x
در ويلاي اختصاصي شمال
فصل فصل بخواند
و به گيس كوزت هاي جهان
قاه قاه گريه كند.


اكبر اكسير
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم
گفتا چشت درآيد!
گفتم که ماه من شو
گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوايي کزباد صبح خيزد
گفتا هواي گرميست! اَه اَه! عرق درآمد!
گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد
گفتا برو به سويي، تا گلّ ني درآيد!
گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد
گفتا که اي واي ديرشد! داد مامان درآمد
 

jigsaw

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر امروزی حسنی نگو بلا بگو

شعر امروزی حسنی نگو بلا بگو

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم


گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم
اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه



در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



 

نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم
چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه


حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
آن شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟
تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی
خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
چاهارتا شرعا بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام


حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد
یه زن گرفت وشاد شد
زی زی شد و دوماد شد !
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
می‌رود از هر طرف رقصان و با لنگر گدا
از دو سویت می‌رود، این‌ور گدا، آن‌ور گدا!

گر دهی کمتر ز ده تومان حسابت می‌رسد
می‌کند گردن کلفتی، می‌کشد خنجر گدا!

با صدای دلخراشش ضجه مویه می‌کند
راستی در ضجه مویه می‌کند محشر گدا!

لعن و نفرین می کند گر قلب او را بشکنی
می‌کند محرومت از سرچشمه کوثر گدا!

بر تو می‌چسبد مثال مرد مومن بر ضریح
گر بگویی من ندارم، کی کند باور گدا؟!

هست دایم باخبر از قیمت ارز و طلا
داند از هر شخص دیگر نرخ را بهتر گدا!

گر روی در خانه‌اش،‌ اطراف شمران یا ونک
دست کم دارد سه تا منشی، دو تا نوکر گدا!

در صف بنزین اگر با او بد اخلاقی کنی
می‌کند لاستیک ماشین تو را پنچر گدا!

گر گدایان را برای پول در یک صف کنی
صف کشد از شرق ری تا غرب بابلسر گدا!

بهر خارانیدن ران چون بری دستی به جیب
با هیاهو می رسند از راه، یک لشکر گدا!

خودکفا شد از گدا این شهر و من دارم یقین
می‌شود تا سال دیگر صادر از کشور گدا!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای باعث مرگ بنده مترو
ای حادثه کشنده مترو

در حالت روی آهن اسکی
ویراژ ده و سُرنده مترو

ماری به طریق لاک پشتی
در هر طرفی خزنده مترو

در زیر زمین چکار داری
در کوه بشو پرنده مترو

یا آنکه قطار اشتری شو
در دشت و دمن چرنده مترو

دانیم که خر سوار کولی
تنها تو رو می پسنده مترو

تو شوت، تو گیج و گول هستی
حرفات همه چرنده مترو

سرکوپه تو اگر به شوش است
ته واگن تو هلنده مترو

هیچ بیلمه دیم عاقبت نجورسن
مقصد نه دی سن له من ده مترو

تهران شده از تو پر ز سوراخ
ای موش زمین جونده مترو

جارو برقی شدی تو در شهر
درهای تو شده مکنده مترو

مردم زنده درونت آیند
بیرون چو شوند رنده مترو

ای وای مگر زبان من لال
در مدخل تو سَرنده مترو

اندازه به بار خود نگهدار
آدم مگه گوسفنده مترو

شد لای درت له و لورده
اعضای شریف بنده مترو

هم قلوه و قلب و نای و معده
هم روده و ناف و دنده مترو

با هر جهش ات پریدم از جا
ای کوپه تو جهنده مترو

شلوار مرا نموده پاره
ای صندلی ات بُرنده مترو

دندان داری مگر تو آخر
ای وحشی، ای درنده مترو

دندان تو مثل موش کوری
هرجا که رسیده کنده مترو

ای دست به کار ناز تازه
با دست نزن که هنده مترو

درهای سخاوتت پلمبه
یعنی همه آکبنده مترو

قر دادن تو عجیب هندی است
اینجا مگه تاشکنده مترو

من تسلمیم به جان ریلت
باشد، تو شدی برنده مترو

ای کاش به جای شاعری سست
من بودم یک دونده مترو

آن وقت نمی شدم سوارت
ای باعث مرگ بنده مترو



نادر ختايي
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق يعني اينکه تو باور کني
مي تواني يک نفر را خر کني
کذب را هنگام فعل مخ زني
آنچنان گويي که خود باور کني

با دروغي جور شد گر امر خير
راست را هرگز مبادا شرکني

عشق همچون طايري توخالي است
راست گر در آن رود پنچر کني

مي شود چون موم در دستت اگر
از خودت حرف قلمبه در کني

مي تواني گر چه هستي بي سواد
شعرهاي خوشگلي از برکني:

"تن مپوشانيد از باد بهار”
نقل قول از شخص پيغمبر کني

"بر سر عشاق گو طوفان ببار”
چتري از اغراق را بر سر کني

"خيز و جهدي کن چو حافظ تا مگر”
وصف جام و باده و ساغر کني

بعد يک مقدار تمرين، کذب محض
مي شود جاري چو لب را تر کني

مي شود او عا شق تعريف هات
اندکي لب را اگر ترتر کني!

نزد اختر چون که بنشيني مباد
وصف چشم و ابرو ي زيور کني

پيش زيور نيز چون هستي مباد
نقل رنگ گيسوي آذر کني

روي هم رفته نبايد پيش زن
صحبت از معشوقه اي ديگر کني

از دروغت خار گل ميگردد و
مي شود تقديم يک جيگر! کني

گر پسر هستي بيابي دختري
يا اگر هم دختري، شوهر کني
- – -
اينچنين عشقي است عشق پرفروغ
زندگي روي ستونها ي دروغ…
 

amir ut

عضو جدید
گاه عاشقي

گاه عاشقي

از زبان دختر:

مادر به خدا دختركت دختر شد
صد درس ز عشق و عاشقي از بر شد
البته فضولي مرا مي بخشي
گفتم كه بداني ، موقع شوهر شد


چندي ست كه كينه در دلم نيست شده
در مكتب عشق نمره ام بيست شده
در قلب رئوف و عاشق من ، نام ِ
فرهاد و فريبرز وفري ليست شده

از زبان پسر:

در مكتب عشق شهرياري كردم
بر اسب مراد تك سواري كردم
با هركه دلم را به نگاهي مي برد
در اسرع وقت صيغه جاري كردم


بابا به خدا سبز شده پشت لبم
شيرين شده صحنه هاي روياي شبم
لبخند مليح دختر همسايه
بالا برده فشار و مقدار تبم


بابا شده قلب پسرت خانۀ عشق
آيند كبوتران سوي لانۀ عشق
سازد جهت ورود صدها دختر
در داخل قلب خويش پايانۀ عشق
 

aseman 2010

عضو جدید
شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش / کمان ِابرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت
می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم / زفکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / توگویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا / کمان ِابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت
از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به «جاوید» / به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت / سرانجامی ندارد قصّه ی چت
 

aseman 2010

عضو جدید
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری از عشق تو هرگزنکنم گریه و زاری

اگر روزی بری و یار بگیری الهی تب کنی فرداش بمیری

الهی سرخک و اوریون بگیری تب مالت و فشار خون بگیری

اگر بردی از این ها جان سالم الهی درد بی درمان بگیری

الهی تو بمیری من بمانم سر قبرت بیام قرآن بخوانم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکس که بداند و بداند که بداند



بايد برود غازبه کنجي بچراند



آنکس که بداند و نداند که بداند



بهتر برود خويش به گوري بتپاند



آنکس که نداند و بداند که نداند



با پارتي وبا پول خر خويش براند



آنکس که نداند و نداند که نداند



برپست رياست ابدالدهر بماند
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شر گژشت یه شورنگی!

توی کوچه قد کشیدم ، توی گرد ُ دودُ سوزن
با شب ُ دشنه گره خورد ، همه ی زندگی من

خشته ام اژ هرچی جنشه، اژ شورنگ و خون و شوژن
با چه چیژایی گره خورد، روژای ژندگی من!

جون هرچی بامرامه، رشیدم به شیم آخر
دشتامو بگیر تو دشتت، کمکم بکن برادر!

_ یک مهندش مامانی !_ آرژوم بوده همیشه
نه کشی که بخت نحشش تو مبال نوشته می شه!

کاشکی یک آدم لوتی، فکر آژادی من بود
فکر اژ قفش پریدن، اژ قفش رها شدن بود!

توی جیبام پر جنشه، پر جنشایی که تارن
پر جنشای گرونی که رقیبی هم ندارن!

شده ام جوجه گربه، واقعا توی عژابم
چی می شد بشکنه روژی شورت ژشت نقابم؟!

شبا توی کوچه هشتم ، مهمون یه جور ژیافت
همنشین گربه های اهل فتنه و خیانت!
 

azad_sh

عضو جدید
سالهــــــا دل طلب جـــام جهانی می کرد

خب جوان بود و در این باب جوانی می کرد

توپ می دید و پی کاپ، هوایی می شد

تیم می داد و مــرا پاک، روانی می کرد

تا که تیمش کند از منطقه ی خویش صعود

تکیه بـــــــر عرضه و تدبیر فلانی می کرد

پاره می کرد سپس لیست دعوت شدگان

داخل تیم یهو خانه تکـــــانی می کرد

"مَمدُسِــن" را به مرّبی گـــــــری آورده و بعد

لقب ایشان «فرگوسن ثـــــانی» می کرد

بعد گل خوردن تیمش، به سر تیم حریف-

هی تماشاگـــــــر او سنگ پرانی می کرد

چون«اِی.اِف.سی» پی محرومیتش می آمد

رو به «فیفا»زده و چرب زبانی می کرد

گاه از نشریه «مَشک» شکایت می برد

گاه با نشریه ی «کَشک» تبانی می کرد

عاقبت کِــرکِـــــره ی کُرکُری اش پایین بود

حذف می گشت و سپس مرثیه خوانی می کرد

نه فقط صحبت و نقد و نظـــــــر منتقدان

غزل بنده هـــــــم او را عصبانی می کرد

این دل ضایع مـــــــــا ضایعه ی ملّی بود

باز امّــــــــــــا طلب جام جهانی می کرد ...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور میکنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند

روز و شب با عکــس او ،پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــیکنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند

کــج نیندیشید !! فکــر همســــــردیگر نیَند !
از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !!
 

Similar threads

بالا