زیبا بود دوست من.. دست مریزاد..بیا که یاد تو از من نمیشود خالی
همیشه نام تو جاریست روی لبهایم
نگاه مست تورا در پیاله خواهم ریخت
مگر به سر رسد اخر غروب غمهایم
عزیز دلم.. قشنگ نوشتی..کمک کن از این لحظه ها رد شوم
خدایا (( نخواه)) باز هم بد شوم
نظرتون چیه؟
خیلی ممنون استاد شما لطف دارینعزیز دلم.. قشنگ نوشتی..
اما وزن شعری که اینجا در حال تکمیلش هستیم "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فاعل" هست.. اما شما مصرع اول رو در "فعولن فعولن فعولن فعل" نوشتید.. و مصراع دومتون هم از وزن خارج شده..
قافیه شعری که اینجا تکمیلش میکنیم "تنهایم، فردایم، اینجایم و..." هست، اما شما با قافیه "بد و رد" نوشتید و تازه ردیف هم دارید (شوم)
خوووب نوشتی عزیزم، اما متاسفانه نمیشه درین شعر گنجوندش..
یه کم تلاش کن ببین میتونی با این وزن و قافیه که گفتم کار کنی.. اگه نتونستی، بعدا همین شعر خودت رو کامل میکنیم.. البته با کمی دستکاری در وزن..
موفق باشی
دست مریزاد.. مثل ابیات قبلیتون زیبا بود.برای شعر دوم ...
همین که جان و دلم را کرشمه ی تو فروخت
ازین معامله راضی و برنمی گردم
دست مریزاد.. مثل ابیات قبلیتون زیبا بود.
دوست بزرگوار من.. دیدم که شما عضو فعال شعر کهن هستید.. برای همین این دو نکته رو عرض میکنم ( که در ابیات دیگران هم مشابهش بود ولی نگفتم)..
قاعدتا شما با عروض آشنایی دارید..
1.مصرع اول در این وزن باید به "فاعل" ختم بشه، اما مصرع شما به "فعلات" ختم شده.
2.در تلاقی این دو کلمه (کرشمه ی تو) سه تا " U " پشت سر هم قرار گرفتند که باعث ایجاد سکته شدند. و البته اضافه تر بودن دو تا " _ " هم در ادامه اینها، خوانش رو الکن تر کرده.
فقط به عنوان مثال و برای نشون دادن شکل درستش به این مصرع توجه کنید: « همین که جان و دلم را کرشمه ات دزدید» و یا «همین که جان و دلم بر کرشمه ات دادم»
بازم ازین توضیحات عذر میخوام.. در واقع قابل چشم پوشی هستند.. در واقع در بیت آغازین این شعر هم اگر اتصال قافیه و کلمه ماقبل رو مشدّد نخونیم یک ایراد مشابه هجایی پیش میاد. اما کار شما زیباست و حیفه که ایرادی هرچند کوچک داشته باشه.. البته من بیت شما رو به همون شکلی که خودتون نوشتید به شعر اضافه میکنم.
با سپاس و احترام
-------------------------------------------------------------------------------------------------
همیشه ساکت و خالیست، خانه سردم
و کاش.. دوست نمی بود عامل دردم
ز شوق بر سر راهت نهاده ام سر را
غرور خویش.. به پایت چه ساده له کردم
همین که جان و دلم را کرشمه ی تو فروخت
ازین معامله راضی و برنمی گردم
[FONT="]درود بر دوست فروتن و سخت کوشم[/FONT][FONT="]
سپاسگزارم از اینکه دلسوزانه وقت می گذارید و از سر عشق به رونق بازار ادبیات فارسی می پردازید . از پسند دل نگاه مهربان تان به این کمینه را می ستایم .
دوست عزیز در راستای دگرگونی ها و پوست اندازی های زبان که یک قاعده ی بی چون و چرا و پذیرفته است و اگر زبانی در صیقل واژگان خویش نکوشد در واقع گور خویش را کنده است ، قواعد و مرام شعری نیز در دگرش و روزآمدی پویه می کنند . چنانکه می بینیم در دوره ی نخست ادبی ، سبک خراسانی دستمایه ی شاعران پارسی گوی است و در دوره ی دوم که دوران رویایی و طلایی ادبیات فارسی است سبک عراقی غالب می شود . دوره ی سوم با سکوت یکساله ی مبهم ، با طلوع سبک هندی شروع می شود و در پایان دوره شاعران توانمندی ظهور نمی کنند که راه صائب و بیدل و ... ادامه دهند و چند دهه ی بی فروغ و بدنبال آن دوره ی بازگشت این گیجی و سرگشتگی را بیشتر می کند تا اینکه از روستای یوش جوانی خوش ذوق سرکشی می کند و با تغییر در ساختار شعر کلاسیک خطر بزرگی را بجان می خرد که همه می دانیم ! نیما نوزادی را در گهواره ی شعر گذاشت و شاگردانش از جمله احمد شاملو ، شهریار ، ابتهاج . اخوان ثالث ، شفیعی کدکنی ، فروغ و ... به ظرافت این طفل را پروراندند و امروز مرد میانسالی است شعر نیمایی که فرزندی نوجوان به نام شعر سپید دارد .
این سیر مختصر را گفتم تا نیاز تغییرات در قواعد و مصوبات دیرینه که به روزگار بوعلی سینا ، خواجه نصیر توسی و دیگران برمی گردد و در ازمنه ی مختلف نیز پردازش شده را مبرم بدانیم .
در علم عروض نیز به تازگی تغییرات رخ داده است و اما هنوز همه ی اهل ادب آنگونه که باید در جریان نیستند و این تغییرات در بین دانشکده های ادبیات فارسی رایج است . البته به همین منظور این کمینه جستاری را زیر نام کارگاه تجربی شعر راه اندازی کرده و اساس آن را بر آموزش عروض و صناعات ادبی بدیع ، معانی و بیان گذاشته ام که دوست دارم در این جستار کمک کنید .
اگر این تغییرات ایجاد نشده بود ، این بیت مورد نظر کاملاً با کاستی های گفته شده مطابق بود ! البته روی کاغذ و در تقطیع نه در وزن سماعی و لفظی ! [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="] . برای اینکه همه این قواعد را بدانیم آنچه مربوط به این بیت است آورده می شود [/FONT][FONT="][FONT="]
[/FONT]
[FONT="]همین که جان و دلم را کرشمه ی تو فروخت[/FONT][FONT="]
از این معامله راضی و بر نمی گردم [/FONT]
[/FONT]
[FONT="]تقطیع بیت در جدول زیر بدون لحاظ کردن اختیارات و قواعد جدید انجام شده که پاره ی نخست بر هیچ رکنی سازگار نیست اما وزن سماعی همچنان تندرست است . این تندرستی سماعی و بیماری روی کاغذ انگیزه ای شد تا مشکلات شناسایی و قواعد جدیدی نوشته شود که در ادامه آورده می شود :[/FONT]
[FONT="]1 . نون ساکن بعد از واکه ی بلند حذف می شود .[/FONT]
[FONT="]2 . در رویارویی دو هجای کوتاه با یک هجای بلند ، به حکم آنکه هجای بلند در زبان فارسی قابل شکست و تجزیه نیست ، دوهجای کوتاه روبروی آن جمع شده و یک هجای بلند تشکیل میدهند (این قاعده از قدیم وجود داشته اما چندان توجه نشده است ) در عروض عرب هجای بلند نیز میتواند به دو هجای کوتاه تبدیل شود اما در فارسی محال است .[/FONT]
[FONT="]3 . هجای پایانی مصراع تحت هر شرایطی بلند خوانده می شود . چه کوتاه و چه کشیده باید بلند محسوب شود .[/FONT]
[FONT="]4 . چنانچه یک هجای کوتاه در مقابل کی هجای بلند قرار گیرد به دلیل پیش گفته در بند 2 اگر هجای کوتاه دارای حرکت کسره یا ضمه باشد هجای بلند محسوب می شود . علامت فتحه شامل این اختیار نیست .[/FONT]
[FONT="][/FONT]
[FONT="] اما به لحاظ وجود صنعت ایهام و ایهام تناسب و مراعات نظیر پذیرش مصراع اول پیشنهادی شما ، شالوده ی بیت را برهم می زند و غنا و معنای تأویلی آن از بین می رود ونیز ارتباط عرضی گسسته می شود :[/FONT]
[FONT="]فعل «فروخت » از مصدر «فروختن یا افروختن» به معنی آتش زدن و از مصدر «فروختن» به معنای دادوستد و معامله بکار گرفته شده که دارای معنی دور و نزدیک است و صنعت ایهام را ایجاد کرده است .[/FONT]
[FONT="]واژه ی «معامله» و به تسامح واژه ی «راضی» ، ذهن را به سمت «فروخت» می کشانند و معنای دادو ستد را از این واژه پرورش می دهند که صنعت ایهام تناسب ایجاد شده است . ضمن اینکه این سه گزینه مجموعاً صنعت تناسب یا مراعات نظیر را بدست داده اند .[/FONT]
[FONT="]در مصراع پیشنهادی شما «همین که جان و دلم را کرشمه ات دزدید» تمام این رابطه ها قطع می گردد ![/FONT]
[FONT="]اما مصراع پیشنهادی دوم شما «همین که جان و دلم بر کرشمه ات دادم » ضمن اینکه نشانه ی مفعولی را حذف و موجب تزلزل لفظ و معنی شده است ، اما اثر ضعیفی از داد و ستد را می رساند . هرچند پیشوند «بر» در این ساخت معنا ندارد و بهتراست از «به» بهره گیری شود .[/FONT]
[FONT="]اینکه مصراع نخست بیت مطلع «همیشه ساکت خالی ست خانه سردم » دارای اشکال وزنی است و یک هجای کوتاه کم دارد گناه شاعر نیست ! گناه سیستم آموزشی ماست که تکلیف «ی» میانجی را تا چند سال پیش لاینحل گذاشته بودند وگرنه قطعاً در تلفظ امکان پذیر نیست که نگوییم خانه ی سردم ! طبیعت زبان این را ناخودآگاه اعمال می کند و اگر کسی لحاظ نکرد من و شما باید حساب کنیم و حتماً «ی» میانجی را اضافه کنیم . شاعر این بیت قطعاً به الگوی آموزشی ما آموزش دیده که آموزگار می گفت : این شش کوچک تاثیری در معنی و املای کلمه ندارد و نوشته می شود و خوانده نمی شود یا خوانده می شود و نوشته نمی شود . با گذاشتن «یِ» میانجی کسره دار یک هجای بلند «ـــــ» اضافه می شود و وزن کاملا تندرست است .[/FONT]
[FONT="]در پایان بازهم از نگاه مهربان و دقیق تان سپاسگزارم و این کار کارگاهی تان را بسیار ارجمند می دانم و از سر شوق ذهن ضعیف خویش را به این جستار می رسانم و دوست دارم که مشارکت نمایم .[/FONT]
[FONT="]
[/FONT]
[FONT="] ناسازگار روزگار در ناکامی کام تان کامگار مباد ![/FONT]
نه عزیز دلم من خیلی راه دارم تا در ادبیات استاد محسوب بشم..خیلی ممنون استاد شما لطف دارین
چشم حتمأ بیشتر رو خودم کار می کنم
دوست خوبم سلامچقدر جالب! چقدر عجیب! اما علامت سوال های من بیشتر شد! بسیاااار بسیاااار خواندنی بود... حتما تلاش میکنم که این قوانین رو لحاظ کنم و به کار ببندم.. دو تا خواهش داشتم فقط:
یکی اینکه اگر بجز اینها نکات دیگری هم هست (قوانین دیگر) لطفا بفرمایید تا بیاموزم.
دوم اینکه هنوز هم به نظرم از لحاظ شنیداری این مصرع متفاوت به گوش میرسه:
همین که جان و تنم را کرشمه ی تو فروخت
ضو در ضمن من اون دو مصرع رو به عنوان پیشنهادی برای جایگزینی نیاوردم، فقط سعی داشتم وزن رو صیغل بزنم (به گمان خودم).. وگرنه از لحاظ پیرنگ هم بیت شما با "دزدید" دچار ایراد میشود، چون دزدی یک معامله نیست که در مصرع بعد از آن راضی باشید.. بنده همانجا هم تاکید کرد فقط و فقط برای نشان دادن گمان خودم از وزن صحیح اون مصراع رو نگاشتم.
اما هنوز این سوال برام باقیست که با توجه به این نکات بسیار آموزنده ای که فرمودید، باید وزن این دو مصرع یکی باشد.. اما چرا در خوانش و شنیدار متفاوتند:
همین که جان و دلم را کرشمه ات دزدید
همین که جان و دلم را کرشمه تو فروخت
لطفا مفصل توضیح بدید و از کوچکترین نکاتی که میتونه به من کمک کنه هم دریغ نفرمایید
خواهش میکنم یار بزرگوار.. از حسن ظن شما هم بسیار سپاسگذارم.. و به جد عرض میکنم که هیچ کدورت و آزردگی در بین نیست.. فقط اختلاف برداشتی بود، که اون هم به علت نوع چینش واژگان شما بود، و نوع بازخوانی من که آن جملات را خطاب به خودم پنداشتم.دوست خوبم سلام
هنوز با خودم کنار نیامده ام که چرا قلم من موجب دل آزردگی کسی شده که از قضا به کار و کردارش اعتقاد دارم !؟ می پوزم از سهل انگاری و البته همین جا بگویم که دیال آپ بدجور آزار می دهد !
نمی دانم با موسیقی و تئوری آن چقدر آشنایی دارید ؟ اگر می دانستم لازم به توضیح مفصل نبود و فقط میگفتم مثلا فلان قاعده را اعمال می کنیم ...
اکنون نیز برای انتقال بهتر از موسیقی استفاده می کنم : در موسیقی هر نت سیاه برابر با یک «تن» است که مثلا چهار نت سیاه بدون خط اتحاد یا اتصال اینگونه نواخته می شود : تن تن تن تن ... اما برای نشاط دادن به آهنگ و سرعت بخشیدن به قطعه ی موسیقایی ، از شکستن ضربها استفاده می کنیم برای نمونه : هرسیاه معادل دو نت چنگ است که اگر زمان کشش هر نت سیاه یک ثانیه باشد ، برای اجرای چنگ در هر ثانیه دو ضرب باید اجرا شود . نمونه ی تجسمی آن را می توانیم در آونگ ساعت های قدیمی آونگ دار ببینیم که هر رفت و برگشت آونگ معادل یک نت سیاه یا یک هجای بلند عروضی است و تجزیه آن اینگونه است که آونگ هنگام رفتن یک ضربه می زند و در برگشتن یک ضربه ی دیگر که هرکدام یک چنگ یا هجای کوتاه محسوب می شوند .
وقتی دو کوتاه فقط روی کاغذ جمع می شوند و یک هجای بلند را تشکیل می دهند در واقع تاثیری در گونه ی لفظی پدید نیامده است که انتظار داشته باشیم آهنگ کلام تغییر کند :
تو فروخت (UUــــ) و تو فروخت (ــــ ــــ) روی کاغذ متفاوتند اما در تلفظ همان صورت اول درست است !
نمونه از سعدی :
وآنکه را دیده در جمال تو رفت / هرگزش گوش نشنود پندی
مصراع اول ـــــ U ـــــ ــــــ / U ـــــــ U ـــــ / U U ـــــ U
مصراع دوم ــــ U ـــــ ــــــ / U ــــــ U ـــــ / ـــــ ــــــ
وزن این است : فاعلاتن مفاعلن فع لن بحر رمل مسدس
دفیفا حکایت این بیت و بیت کم ارج من در وزن مصراع اول یکی است ( بلاتشبیه که هرگز در اندازه ی خاک پای شیخ هم نیستیم)
برابر اختیار شاعری دو هجای کوتاه باهم روی کاغذ جمع می شوند و یک هجای بلند تشکیل می دهند !
همچنین برابر قاعده ی دیگر هجای پایان هر مصرع بلند باید خوانده شود اگر کوتاه است بلند می شود و اگر کشیده است کوتاه آن حذف تا شکل هجای بلند از آن بجای ماند .
امیدوارم با خستگی شدیدی که در کاسه ی چشم احساس می کنم شتابان رد نشده باشم !
چرا باور نکنم سیاوش عزیز! اکثر تغزل های من در چند دقیقه تا کمتر از نیم ساعت صورت گرفته اند.. البته گاهی هم چندین روز طول کشیده.. یعنی اندکی نوشتم و بعد فضا تغییر کرده و باقی آن برای فرصتی دیگر وامانده. و چه بسیار غزل های ناتمام! گاهی هم برای انجام خواسته دوستی و یا پاسخی به کسی، کوششی هم سرودم.. مثل وقتی گلابتون عزیز غزلی پیرامون مادر میخواست، که شغل معلمی وی درآن لحاظ گردد.. که البته همین غزل کوششی هم زمان زیادی نمیطلبد.. اما همانطور که بهتر از من واقفید، هرگز غزل کوششی به دل کسی ننشسته و نخواهد نشست (مشابه آنچه کسرایی سروده).. و من هرگز برای به به و چه چه عده ای "جلسه زده" غزلی ننوشتم.. شما بهتر از من میدونید که الان در اکثر نشست های ادبی، جو وخیم فاشیستی حاکم شده، به طوری که هرگونه غالب نویسی مورد هجمه شدید حاضران واقع شده و بعضا با تمسخر روبرو میشود.. هفته پیش بود که شاعرنمایی پس از قرائت غزلی توسط من، گفت: «قشنگ بود.. اما به عنوان یک چیز تزیینی.. وگرنه هرگز غالب نویسی واجد شرایط نقد نیست! اگر بخوام خیلی محترمانه درباره شعر کلاسیک نظر بدم، میتونم بگم جای این گونه شعر و نویسنده اش در موزه است»بازهم درود به پیشگاه بیشگاه تان
نظرتان درست است و برای تایید گفته ی شما ، عین سخن جناب ناتل خانلری را می آورم : «آوردن هجای بلند به جای دو هجای کوتاه وزن را سنگین تر می کند مانند این دو مصراع که گرچه هر دو دریک وزن سروده شده است ، اما اولی سنگین و با صلابت و دومی تند و شاد است :
چو نان گرخواهی در بادیه / سازی ازو ژرف چهی را رسن (فرخی)
ــــ ــــ ــــ / ــــ ــــ ــــ / ـــu ـــ ... ــــ u u ـــ / ـــ u u ـــ / ـــ u ـــ »
سخن فوق و نمونه و تقطیع از دکتر ناتل خانلری است که تغییر موسیقی که شما اشاره می کنید در این گفته به آن اشاره شده که دو هجای کوتاه موسیقی را تند و شاد می کنند و هجای بلند موسیقی را سنگین و با صلابت می کند .
اگر روی شعر بزرگان تمرکز کنید آنقدر از این نمونه ها که در جلسات شب شعر امروزی جنجال به پا می کند ، وجود دارد که ... من اعتقادم اینکه که شعر جوششی ست و کوششی نباید باشد ! این بیت را من کوششی گفتم ولی یک غزل دارم که خیلی هم دوستش دارم برای جناب ابتهاج گفتم شاید باورتان نشود که تمام این غزل منهای یک بیتش در کمتر از نیم ساعت سروده شده و خط خوردگی در حد سه یا چهار کلمه :
بمان بمان جهان من جهان امان نمی دهد
زمین دهد امان مان زمان ضمان نمی دهد
چنان صدای تیره ی کلاغ بسته چشم مان
که گوش جان کسی به این ترانه خوان نمی دهد ....
ستاره ها رها رها در آسمان بی دعا
مؤذنی دگر اذان به رایگان نمی دهد
یکی از رفقای شاعر وقتی می خواهد شعر بگوید ! اولا خودش تعیین می کند که مثلا امروز عصر بیکارم می خواهم یک غزل بگویم !! ایشان آنقدر ترکیب و و اژه و قافیه روی برگه های سفید می نویسد که آخرسر هیچ کسی نخواهد توانست یک بیت از این همه مصالح ریخته شده سر هم کند !!
به هر روی در اندازه ی دانسته های اندکم در پیشکاری تان کمربسته ام و به خواب و خوراک هم نمی اندیشم . تا یادم هست بگویم که کتاب وزن و موسیقی شعر فارسی / دکتر وحیدیان کامیار یا عروض و قافیه ی علامه جلال الدین همایی می تواند مفید باشد . سری سربزیر و دلی سر بلند / از این دست عمری بسر برده ایم (قیصر)
شب و روز به رنگ دلخواه تان باد ...
بله این حرفیه که استاد منزوی هم که افتخار شاگردیشون رو داشتم همیشه میزدن، میگفتن شعر سپید گریزگاهی شده برای هرآنکه پایش در گل عروض وامانده.سپیده نیکوباد
همین بس که شفیعی کدکنی که امروز مطرح ترین چهره ی ادبی در مقوله ی پژوهش و تصحیح و تدریس است ، بگوید : کسانی که توانایی طبع آزمایی در شعر کلاسیک را ندارند و از وزن و قافیه گریزانند ، دست به دامن شعر بی وزن زده اند ! ایشان حتی در جایی می گوید نیما هم شاید توان سرودن شعر کلاسیک را نداشته و بدین جهت دست به تغییر زده است !
احمد شاملو حرف بسیار سنجیده و محترم زدند که تعداد شاعران در هر دوره شاید به تعداد انگشت های یک دست هم نرسد و هرگز هم نباید با هم مقایسه شوند ! اما عده ای ناتوان که ول کن قاب و لاله و تصویر و این گونه واژه ها نیستند و درحقیقت چنبره ی واژگانی شان دارا ی شعاع تغییر ناپذیری است راه نمود خویش را در سرکوب عده ای دیگر می بینند و از آنجاکه یقینا مدیحه سرایی نیز می کنند پشت شان گرم است . اگر حافظ غزل را تمام کرده پس غزلهای لطیف محمدعلی بهمنی ، ابتهاج ، منزوی ، امین پور ، مهرآذین و سایرین را باید سوخت ! ...
بگذریم ... دوست خوبم غزلی که برای سایه گفته شده به گمانم 9 بیت باشد که برای نکشتن وقت تان ننوشتم به این نشانی اگه افتخار بدهید و قدم رنجه کنید خواهید خواند و بنده نوازی ست . karamghalavand.blogfa.com
اما نکته ای که در رکن یابی عروض شما هست همانطور که گفتید مربوط به عروض قدیم هست و امروز به جای فاعلتن = مفتعلن بکار میرود و بجای فاعل = فع لن و اینحور ارکان
شاید بهتر این باشد که اصلا سراغ کتاب نگردید چراکه کتاب قطعا شما را به چالش خواهد انداخت ! من تلاشم را می کنم که یک جزوه ی مختصر و کاربردی برای تان آماده و ایمیل کنم . سپاس از مهربانی تان .
بله این حرفیه که استاد منزوی هم که افتخار شاگردیشون رو داشتم همیشه میزدن، میگفتن شعر سپید گریزگاهی شده برای هرآنکه پایش در گل عروض وامانده.
نمیدونم شنیدید این حدیث از شاملوی بزرگ رو که میگفت «ای کاش میتونستم همین حرفها رو در غالب غزل بگم»..
حالا بعضی ها ازین گفته سو استفاده میکنن و میگن منظورش این بوده که غالب غزل گنجایش این حرفها رو نداره..
اما عاقلانه اینه که معنای روان تر رو برداشت کنیم که ایشون هم گفته اگر به اندازه کافی دستشون در غزل مهارت داشت، همه حرفهاشون رو در غزل میزدن.
و اتفاقا اونا این ادعا رو درباره ما دارن که اسیر واژه ها و محدوده های هجایی هستیم.. و از این حرفها که مثلا بعضی "ترکیب های اضافی" با تلفظ طبیعیشون هرگز در چارچوب وزن نمیگنجند مگه اینکه در اعراب یا شکل خوانش تغییری ایجاد کنیم که از حالت طبیعی خارج بشه.. مثل "فنر لاغری شکم" و یا اینجور چیزا.. که البته مشکل اینجاست که نمیتونن درک کنن که باید یه فرقس بین نثر و نظم باشه.. در واقع قرار هم نیست که هر عبارتی با همون تلفظ عامیانه در شعر جا بگیره. حتی درباره شعر اروتیک هم دچار زیاده روی های وحشتناکی شدند.. گاهی در جمع مختلطی، از آنچنان واژه های کریه و زشتی استفاده میکنن که حتی روم نمیشه ازش انتقاد کنم.. ترجیح میدم خودم رو به نشنیدن بزنم.
.
.
وبلاگ رو با دقت میخونم.. باعث افتخارمه خوندن و لمس کردنش.. سپاس فراوان..
برای اظهار قدردانی هم همونجا کامنت میذارم. البته اونجا هم شعرتون 5 بیت بود.
.
.
یک نکته کوچیک دیگه استاد گرانقدر... تا حالا ندیده بودم کسی نام مهرآذین رو در جمع بزرگان بشمره.. اما مثلا رهی معیری رو نشمره.. یا دیگران..
.
.
در مورد جزوه یی که فرمودید تهیه میکنید... نمیتونم مراتب قدردانی رو در واژه های معمول بیان کنم.. اما بی نهایت سپاااااسگذارم.. این لطف شما رو فراموش نخواهم کرد. به امید روزی که بتونم جبران کنم
1000 X
متوجه عرض بنده نشدید بزرگوار..درود و آرزوی لحظه هایی سربزیر
آدم وفتی آرزو می کند لزومی ندارد که با استعاره و کنایه آرزویش را بیان کند ! آرزو معمولا در لحظه و با یک نفس عمیق همراه است که مجالی برای پیچاندش در نه توی آرایه های ادبی نیست و در واقع آرایه ها ابزار زبان ادبی اند گرچه زبان فارسی برای حرمت گذاری و رعایت ادب ، سراسر آکنده از کنایه و مجاز و استعاره است .
اما حسین مهرآذین ! ایشان از غزلسرایان مطرح (البته در حلقه ی شعرا) است که به شوند مشکلات مالی دفترهای شعرش را دیر منتشر کرد ! مجموعه کتابهای انتشارات نیستان با نام گزیده ی ادبیات معاصر برای رشته های ادبیات منتشر می شود و دفتر 115 این مجموعه به ایشان اختصاص دارد و یکی از غزلسرایانی است که توانایی اش در تضمین کردن غزل حافظ و سعدی ، تحسین برانگیز است . برای نمونه :
رونق بازار در غمخانه ی غسال هاست
گوی خاکی زیر جور چکمه ی دجال هاست
دشت خونین عرصه گاه کرکسان و دال هاست
ابری از کان مروت برنیامد سال هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟
این یکی از بندهای تضمین شده از غزل حافظ به قلم ایشان است که گویی تاکنون این حرفها را کم داشته است ! ... و اسم نبردن از رهی معیری را پای حافظه و ذهن ضعیف من بگذارید !
یک اعتقاد محکم نسبت به سپید گویان دارم که همه جا می گویم و اینجاهم خواهم گفت : تمام کسانی که ادعای سپیدگفتن دارند بجز محمدعلی سپانلو هیچ کدامشان حتی به حوالی شعر سپیدی که شاملوی بزرگ می گفت ، نزدیک نشده اند !... و از طرفی بنا نیست شعر وسیله ای برای گفتن اخبار موسسات لاغری و انستیتوهای ترمیم و کارهای روزمره شود ! چراکه شعر مؤلفه هایی دارد که هرکدام شان نباشند یعنی شعر نیست ...
تورا سپاس ...
سرود پردرود من اینک برای تو ساز می شود ...متوجه عرض بنده نشدید بزرگوار..
البته که ایشان را میشناسم.. فقط همراهی نام ایشان با نام بزرگان برایم عجیب نمود.
شاید شناخت شما از ایشان دقیق تر باشد. اما به زعم معرفت ناچیز بنده، یک سر و گردن از دیگر نام هایی که همراه ایشان آوردید پایینترند. که البته مجدد عرض میکنم بنده بر پایه بسامد پایین یاد از ایشان نسبت به یاد از دیگر بزرگان عرض میکنم و نه اینکه توانایی های ایشان را زیر سوال ببرم.
.
.
بله با شما درباره شعر سپید هم عقیده ام.. سپانلو رو هم میپسندم، اما بعضی از کارهای یدالله رویایی رو هم جایز توجه میدانم..
و بیماری کار فرم را هم، امسال باباچاهی، راکعی و بالاخص گرمارودی میدانم.
ناگفته نماند که خیلی از شعرای پسانوگرا هم همین حرف را میزنند، به عینه مشابه غزل برای حافظ؛ میگویند سپید هم با شاملو به قله رسید و دوباره نوشتن آن اشتباه است..
باید از سپید گذشت و پله ای بالا تر رفت!
گویا نه تنها در گل عروض وامانده اند، در گل موسیقی درونی و چینش واژگان و استتار معانی شاملویی هم وامانده اند.. و البته توجیه خیلی هاشان همان حرف شماست که: تغییر و تغییر شکل زبان ناگزیر است و اگر قواعد و واژگان تغییر نکنند، دچار رکود و فرسایش میشویم و..
که البته با این حرف موافقم.. اما با شکستن تمام خطوط قرمز و تمام قوانین و طاقچه های زیبای شعر به این بهانه، مخالفم.
از این تبادل اندیشه با شما (که برای من آموزنده بود و برای شما وقتگیر) بسیار لذت بردم..
بی کنایه و استعاره و رک راست آرزو میکنم همواره پیروز و سربلند باشید و در صورت تشریف فرمایی به تهران، بتوانم از ملاقات شما بهره مند باشم. بلکه فرصت کردید و برای جنگ به همراه من به نشست دشمن رفتیم
با سپاس و احترام
نمی دانم با موسیقی و تئوری آن چقدر آشنایی دارید ؟ اگر می دانستم لازم به توضیح مفصل نبود و فقط میگفتم مثلا فلان قاعده را اعمال می کنیم ...
اکنون نیز برای انتقال بهتر از موسیقی استفاده می کنم : در موسیقی هر نت سیاه برابر با یک «تن» است که مثلا چهار نت سیاه بدون خط اتحاد یا اتصال اینگونه نواخته می شود : تن تن تن تن ... اما برای نشاط دادن به آهنگ و سرعت بخشیدن به قطعه ی موسیقایی ، از شکستن ضربها استفاده می کنیم برای نمونه : هرسیاه معادل دو نت چنگ است که اگر زمان کشش هر نت سیاه یک ثانیه باشد ، برای اجرای چنگ در هر ثانیه دو ضرب باید اجرا شود . نمونه ی تجسمی آن را می توانیم در آونگ ساعت های قدیمی آونگ دار ببینیم که هر رفت و برگشت آونگ معادل یک نت سیاه یا یک هجای بلند عروضی است و تجزیه آن اینگونه است که آونگ هنگام رفتن یک ضربه می زند و در برگشتن یک ضربه ی دیگر که هرکدام یک چنگ یا هجای کوتاه محسوب می شوند .
وقتی دو کوتاه فقط روی کاغذ جمع می شوند و یک هجای بلند را تشکیل می دهند در واقع تاثیری در گونه ی لفظی پدید نیامده است که انتظار داشته باشیم آهنگ کلام تغییر کند :
تو فروخت (UUــــ) و تو فروخت (ــــ ــــ) روی کاغذ متفاوتند اما در تلفظ همان صورت اول درست است !
نمونه از سعدی :
وآنکه را دیده در جمال تو رفت / هرگزش گوش نشنود پندی
مصراع اول ـــــ U ـــــ ــــــ / U ـــــــ U ـــــ / U U ـــــ U
مصراع دوم ــــ U ـــــ ــــــ / U ــــــ U ـــــ / ـــــ ــــــ
وزن این است : فاعلاتن مفاعلن فع لن بحر رمل مسدس
دفیفا حکایت این بیت و بیت کم ارج من در وزن مصراع اول یکی است ( بلاتشبیه که هرگز در اندازه ی خاک پای شیخ هم نیستیم)
برابر اختیار شاعری دو هجای کوتاه باهم روی کاغذ جمع می شوند و یک هجای بلند تشکیل می دهند !
چه کنکاش با حوصله و همه جانبه ای فرمودید.. سپاس فراوان استاد.. شرمنده فرمودید، هم بابت توضیحات.. و هم بابت حسن ظنی که بیش از هستنم بود.[FONT="]هزاران درود ! من مخلص و زمین خورده ی منش انسانهایی هستم که آنگونه که خالق دوست دارد رفتار می کنند ! تورا سپاس و خدای تورا شکر...[/FONT]
[FONT="] این کنونه ی زیبا را دوست دارم و دارم لذت می برم از گفتگویی که اگر یقین به آموزنده بودنش برای تالار نداشتم هرگز روده درازی نمی کردم ! با خواندن یک نوشته از شما ، در لابلای واژگان میخکوب شده پرسه و گردش یک روح بزرگ را می دیدم که نجیب و سخاوتمند خلق را احترام می کند و برای تان نوشتم ...[/FONT]
[FONT="] دوست همدلم [/FONT]
[FONT="]این که گفتم یک سیاه برابر با یک هجای بلند و چنگ برابر یک هجای کوتاه ، کاربرد دیگری دارد ! و در حقیقت شیوه ایست ابداعی که برای استخراج ریتم حقیقی شعر ، در بررسی ایماژگرایی در موسیقی آوازی ، از آن بهره می گیرم و به خوبی نیز جواب داده است و گناهکارم اگر نگویم همین پرسش شما به پختگی این شیوه از منظری دیگر کمک شایانی کرد که سپاسگزارم .[/FONT]
[FONT="]اکنون که بناست با ، تصنیف چهره به چهره ، آهنگی قدیمی که به ذوق محمدرضالطفی بازسازی شده است ، متر شیوه ی خویش را کالیبره کنم ، لازم است در آغاز به چگونگی ساخت تصنیف یا آهنگی باکلام که در یک یا چند ریتم مشخص ، آنکادره می شود نگاهی داشته باشیم :[/FONT]
[FONT="] الف . گاهی آهنگساز از هندسه و پیام یک شعر خوشش می آید و بر اساس آن شعر آهنگی را آنکادره می کند . اغلب کارهای ایرانی اینگونه اند . در این نوع کار شعر میزبان است.[/FONT]
[FONT="]برای نمونه : حتی به روزگاران / ریتم 3 ضربی / راست پنجگاه / ساخته ی حسین علیزاده براساس سروده ای از شفیعی کدکنی[/FONT]
[FONT="]ب . در شیوه ی دیگر آهنگساز یا نواساز ملودی را می سازد و وزن عروضی آن را استخراج می کند و بصورت افاعیل یا تنانین به شاعر یا ترانه سرا می دهد تا بر اساس آن کلامی گفته شود . گاهی موضوع نیز از سوی آهنگساز مشخص می شود . این شیوه در سازمان آهنگ به آیین تر و پسندیده تر است ، هم از این روی که موسیقی فدا و محدود به چارچوب شعر نیست . این نوع کار را معمولا ترانه می خوانند . معاشرت و صمیمیت آهنگساز و ترانه سرا و نزدیک شدن احساس شان در این گونه کار به تعالی اثر کمک شایان می کند .[/FONT]
[FONT="]برای نمونه : تذرو / ریتم 3 ضربی / ماهور / کلام بیژن ترقی براساس ساخته ای از علی تجویدی[/FONT]
[FONT="]ج . اما گاهی آهنگساز از طبع شاعرانه برخوردار است و برای آهنگ خویش شعر می سراید که برآیند آن ارتباط حریری آهنگ و کلام است و عالی ترین نمونه ی سازمان آهنگ این گزینه است چراکه لحن شعر و لحن موسیقی یکی ست . [/FONT]
[FONT="]برای نمونه : هزاردستان / آهنگساز و ترانه سرا : محمدعلی امیرجاهد یا کارهای عارف قزوینی و علی اکبر شیدا[/FONT]
[FONT="]د . و اما این شیوه ی چهارم را پرسش شما افزوده که خدارا شکر و شمارا سپاس می گزارم ! در این شیوه آهنگساز ، چارچوب بسته ی یک آهنگ قدیمی را دستمایه پردازش می کند و بنا به سلیقه ی خود کلام آن را تغییر می دهد . و یا اینکه آهنگساز یک شعر پرمغز نظرش را جلب کرده و تشخیص می دهد که مثلا فلان آهنگ قدیمی می تواند حق این شعر را ادا کند و ترجیح می دهد شعر را در ریختار آهنگ قدیمی مورد نظرش ساماندهی کند .[/FONT]
[FONT="]نمونه : چهره به چهره / آهنگ قدیمی / بازسازی و تنظیم : محمدرضا لطفی / شعر : طاهره قرة العین [/FONT]
[FONT="]اکنون باید ریتم کلام اولیه ی این آهنگ را جستجو کنیم : [/FONT]
[FONT="]جانا هزاران آفرین ...[/FONT]
[FONT="]تقطیع : ـــــ ـــــ [FONT="]U[/FONT][FONT="] ـــــ / ـــــ ـــــ [/FONT][FONT="]U[/FONT][FONT="] ــــــ[/FONT][/FONT]
[FONT="]رکن : مستفعلن / تن تن تنن[/FONT]
[FONT="]تطبیق با نت موسیقی : سیاه / سیاه / چنگ / سیاه [/FONT]
[FONT="]تجزیه به واحد کوچکتر برای شمارش و استخراج ریتم : [FONT="]UU[/FONT][FONT="] / [/FONT][FONT="]UU[/FONT][FONT="] / [/FONT][FONT="]U[/FONT][FONT="] / [/FONT][FONT="]UU[/FONT][/FONT]
[FONT="] ریتم : صورت 7 و مخرج کسر 8 که نسبت صورت به واحد ضرب یعنی نت گرد است = 7/8[/FONT]
[FONT="]آهنگساز اولیه ببه فراخور ملودی ، هجای کوتاه (هــِ) را که دیرند آن برابر یک چنگ است ، سرشار می خواند تا به یک سیاه مبدل شود .[/FONT]
[FONT="]رکن پس از تغییر : فع لن فع لن / مفعولاتن / تن تن تن تن[/FONT]
[FONT="]شعر جایگزین شده توسط محمدرضا لطفی :[/FONT]
[FONT="]گربه تو افتدم نظر ...[/FONT]
[FONT="]تقطیع : ـــــ [FONT="]U U[/FONT][FONT="] ــــــ / [/FONT][FONT="]U[/FONT][FONT="] ـــــ [/FONT][FONT="]U[/FONT][FONT="] ــــــ[/FONT][/FONT]
[FONT="]ارکان : مفتعلن / مفاعلن (وزن دوری) تن تننن / تنن تنن[/FONT]
[FONT="]تطبیق با نت موسیقی : سیاه ، چنگ ، چنگ ، سیاه / چنگ ، سیاه ، چنگ ، سیاه[/FONT]
[FONT="]تجزیه به واحد کوچکتر برای استخراج ریتم : [FONT="]UU , U , U , UU[/FONT][FONT="] / [/FONT][FONT="]UU , U , UU , U[/FONT][/FONT]
[FONT="]ریتم : صورت 6 و مخرج کسرمیزان 8 که نسبت صورت به واحد ضرب یعنی نت گرد است = 6/8[/FONT]
[FONT="]محمدرضا لطفی در رویارویی با این تصنیف شرط وفاداری را احترام نکرده است ! به دو دلیل :[/FONT]
[FONT="]1 . رعایت خاطرات و باورهای دیگران باید مدنظر قرار گیرد ، و هرآهنگ با کلام اولیه بازسازی شود که اگر این آهنگ با شعر دگرگونه شده موجب از بین رفتن حس نوستالژیک حتی یک نفر گردد ، نارواست . و جناب لطفی شعر سعدی را کنار می گذارد و شعر طاهره را جایگزین می کند . البته جایگاه سعدی بی گزند است اما این شعر طاهره یک شاهکار است .[/FONT]
[FONT="]2 . محمد رضا لطفی اگر بناست شعر جایگزین کند پسندیده تر آن است که شعری در همان بحر رجز برای این کار در نظر بگیرد . [/FONT]
[FONT="]بدیهی است موسیقی این جوهره را دارد که هرشعری را در هر وزنی سامان دهد اما تکلیف وزنی که برای شعر بکار رفته است چه می شود و چنین به نظر می رسد که شاعر بیهوده خویش را در تنگنا قرار داده است .[/FONT]
[FONT="]نتیجه : چون قالب ریتم از پیش تعیین شده است برای ساماندهی شعر طاهره ناچار باید مصوت های کوتاه (چنگ) را سرشار ادا کرد تا معادل سیاه یا هجای بلند شوند . نکات دیگر را در نوشتار پسین به عرض عالی میرساند .[/FONT]
[FONT="]فرازجوی و آسمان پوی باشید .[/FONT]
سلام.. با توجه به اینکه ظاهرا ادامه این غزلگونه برای دوستان مشکل و یا کسالت بار شده، و با توجه به این که محسن جان که از صفحه نخست بنا بود اتمام این شعر رو اعلام کنند و غزل بعدی رو شرع بفرمایند، در صفحه پیش فرمودند این امر رو به دیگران واگذار میکنند، و بنده هم غزل پیشین رو آغاز کردم و انجام دوباره اون رو جسارت به دوستان صاحب قلم میدونم. از جناب سیاوش عزیز که شایسته ترین فرد برای این امر هستند خواهش میکنیم که مطلع جدیدی برای غزل بعدی بنگارند. (و در صورت تمایل به انتهای این غزل مقطعی بیافزایند)
با سپاس فراوان منتظریم
[FONT="]درود به شاعر توانا و دوست نازنینمسلام.. با توجه به اینکه ظاهرا ادامه این غزلگونه برای دوستان مشکل و یا کسالت بار شده، و با توجه به این که محسن جان که از صفحه نخست بنا بود اتمام این شعر رو اعلام کنند و غزل بعدی رو شرع بفرمایند، در صفحه پیش فرمودند این امر رو به دیگران واگذار میکنند، و بنده هم غزل پیشین رو آغاز کردم و انجام دوباره اون رو جسارت به دوستان صاحب قلم میدونم. از جناب سیاوش عزیز که شایسته ترین فرد برای این امر هستند خواهش میکنیم که مطلع جدیدی برای غزل بعدی بنگارند. (و در صورت تمایل به انتهای این غزل مقطعی بیافزایند)
با سپاس فراوان منتظریم
[FONT="]درود به شاعر توانا و دوست نازنینم
[FONT="]سپاسگزارم از نگاه نوازنده ی تان ... بر پایه ی دستور فرمانبردارم ؛ نه از پذیرش آنچه که نماینده ی لطف شماست[/FONT] ...
[FONT="]سزاتر دیدم که شعری که قرار است دستمایه ی کار قرار گیرد و به گونه ای اتود کردن برای چندوچون کنونه ی طبع ، و به شوندی که در میان ما شاعرانی هستند که به تازگی علاقه مند شده اند و بحر های سنگین چونان مجتث ، نمی تواند شکوفنده ی استعدادشان شود ، پنداشتم که در بحر هزج که از روانی خوبی بهره مند است ، بیتی آورده شود ، به مراد ما نزدیکتر است[/FONT] ...
[FONT="]بخوان از چهره ی زردم ، غزل های پریشانی[/FONT]
[FONT="]تو که اندوه عاشق را ، بدون واژه می خوانی[/FONT][/FONT]
[FONT="]نگاهت آن طرف تر بود و دستت ضربدر میزد[/FONT]
[FONT="]به روی مشق عمرمن ، که ننوشتم به آسانی ...[/FONT]
شرمنده میفرمایید استاد. شاگرد نوازی فرمودید. به خودم میبالم از حسن ظن شما.[FONT="]درود به شاعر توانا و دوست نازنینم
[FONT="]سپاسگزارم از نگاه نوازنده ی تان ... بر پایه ی دستور فرمانبردارم ؛ نه از پذیرش آنچه که نماینده ی لطف شماست[/FONT] ...
[FONT="]سزاتر دیدم که شعری که قرار است دستمایه ی کار قرار گیرد و به گونه ای اتود کردن برای چندوچون کنونه ی طبع ، و به شوندی که در میان ما شاعرانی هستند که به تازگی علاقه مند شده اند و بحر های سنگین چونان مجتث ، نمی تواند شکوفنده ی استعدادشان شود ، پنداشتم که در بحر هزج که از روانی خوبی بهره مند است ، بیتی آورده شود ، به مراد ما نزدیکتر است[/FONT] ...
[FONT="]بخوان از چهره ی زردم ، غزل های پریشانی[/FONT]
[FONT="]تو که اندوه عاشق را ، بدون واژه می خوانی[/FONT][/FONT]
[FONT="]نگاهت آن طرف تر بود و دستت ضربدر میزد[/FONT]
[FONT="]به روی مشق عمرمن ، که ننوشتم به آسانی ...[/FONT]
زیبا بود دوست من.. و بی تردید در پست بعدی به انتهای شعر افزوده میشه.جهان موی کف دست من درویش می خواهد
همان مهر حلال و جان آزادی که میدانی !
اگر از عشق تو تنها مرا غم بود دستاورزیبا بود دوست من.. و بی تردید در پست بعدی به انتهای شعر افزوده میشه.
فقط بنده رو عفو بفرمایید و این رو به عنوان یک اظهار نظر بپذیرید که:
جهان موی کف دست از من درویش میخواهد
همان "مهرم حلال و جانم آزاد"ی که میدانی
و جسارتا اگر کمی بیشتر دغدغه حفظ پیرنگ رو با توجه به ابیات قبلی داشته باشید ستودنی تر خواهد بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
نفر قبلی رو تو یه بیت توصیف کن | اشعار و صنايع شعری | 111 | ||
تک بیت ترکی زیبا | اشعار و صنايع شعری | 50 | ||
آموزش وزن شعر فارسی | اشعار و صنايع شعری | 0 | ||
شعر-بحر طویل | اشعار و صنايع شعری | 4 | ||
کارگاه شعر تجربی و آموزش | اشعار و صنايع شعری | 28 |