gol shirin
عضو جدید
طبيعت- معماري
تجانس- تباين- تقابل
چگونه ميان معماري به عنوان يك مصنوع با محيط طبيعي خود رابطهاي شكل ميگيرد؟ اصولاً براي اين رابطه ميتوان سه حالت قايل شد. امكان اول تجانس است: آنچه بايستي ساخته شود، چه از نظر فرم، تكنيك و جنس «زبان» محيط را پذيرا ميشود. امكان ديگر تضاد است به اين معني كه آنچه ساخته ميشود به عمد خود را از محيط جدا كرده و به عنوان چيزي ديگر خود را نشان ميدهد. سرانجام امكان سوم تقابل است يعني آنچه ساخته شده است نه تنها جدا از محيط است كه با آن مقابله مينمايد.
از طريق تجانس با محيط ميتوان از يك سو به وجود آمدن بينظمي و آشفتگي جلوگيري كرد. اما از سوي ديگر همين روال مانع تكامل معماري اصيل ميشود.
تجانس به مفهوم تقليد، همچون ادغام يك كلبه كوهستاني در محيط طبيعي آن به نحوي كه طبيعت و ساختمان از قابل تمايز نباشد، خواستي است كه ميتواند جنبهاي غير صادقانه داشته باشد: انسان ميداند كه بايستي به طبيعت دست اندازي كند، اما جرأت لازم براي اين كار را ندارد. در عين حال فراموش ميكند كه هر ساختمان يك مصنوع است و به اين دليل نميتواند جزئي از طبيعت باشد.
دومين نوع ارتباط يعني تضاد عمدي معماري و محيط مقابله است. اين نوع رابطه را ميتوان نوع خاصي از رابطه نوع دوم دانست. اما بايستي به يك اختلاف اساسي بين آنها نيز توجه داشت: در ارتباط نوع دوم، بين معماري و طبيعت، نوعي اختلاف وجود دارد. حال آن كه مشخصه ارتباط نوع سوم، اختلاف آن با طبيعت نيست بلكه مقابله با آن است.
در اين جا، معماري به عمد در مقابله با طبيعت قرار ميگيرد و ميتوان گفت عليرغم ارتباط موجود، هر كدام از آنها «زباني» براي خود دارند.
در ارتباط نوع اول، يعني تطابق، طبيعت نقشي اصلي دارد و اين معماري است كه از طبيعت تبعيت ميكند. اگر چه كه اين تبعيت به معني تقليد نباشد. در حالت دوم، طبيعت و معماري با يكديگر اختلاف دارند و بين آنها تباين مشاهده ميشود. ولي هر دو در كنار هم قرار دارند بيآن كه يكي تابع ديگري باشد. در حالت سوم، طبيعت و معماري در واقع در كنار هم قرار ندارند بلكه در مقابل هم ايستادهاند، اثري كه در اين حالت بر يكديگر دارند بسيار شديدتر از حالت دوم است.
اين سه مكان عمومي ارتباط بين معماري و طبيعت در اصل قابل قياس با سه نوع ارتباطي هستند كه بين ساختمان و باغ مشاهده شد.
در باغ چيني، بنا و طبيعت مكمل يكديگر بودند. طبيعت- يا در اينجا باغ- اثر زيادي بر روي آنچه ساخته شده بود داشت اگر چه كه نقش غالب ايفاء نميكرد. در باغ انگليسي تضادي بين فرمهاي آزاد طبيعت و فرمهاي هندسي ساختمان ديده ميشود. در باغهاي فرانسوي چنين قياسي عملي نبود. اين ساختمان بود كه بر طبيعت باغ غلبه داشت. يا به طور كلي در اينجا ساختمان بود كه در مقابل محيط طبيعي سر بر ميافراشت ولو اينكه هميشه هم بر آن غلبه نميكرد.
منتظر مثالها و نظراتتون هستم...
تجانس- تباين- تقابل
چگونه ميان معماري به عنوان يك مصنوع با محيط طبيعي خود رابطهاي شكل ميگيرد؟ اصولاً براي اين رابطه ميتوان سه حالت قايل شد. امكان اول تجانس است: آنچه بايستي ساخته شود، چه از نظر فرم، تكنيك و جنس «زبان» محيط را پذيرا ميشود. امكان ديگر تضاد است به اين معني كه آنچه ساخته ميشود به عمد خود را از محيط جدا كرده و به عنوان چيزي ديگر خود را نشان ميدهد. سرانجام امكان سوم تقابل است يعني آنچه ساخته شده است نه تنها جدا از محيط است كه با آن مقابله مينمايد.
از طريق تجانس با محيط ميتوان از يك سو به وجود آمدن بينظمي و آشفتگي جلوگيري كرد. اما از سوي ديگر همين روال مانع تكامل معماري اصيل ميشود.
تجانس به مفهوم تقليد، همچون ادغام يك كلبه كوهستاني در محيط طبيعي آن به نحوي كه طبيعت و ساختمان از قابل تمايز نباشد، خواستي است كه ميتواند جنبهاي غير صادقانه داشته باشد: انسان ميداند كه بايستي به طبيعت دست اندازي كند، اما جرأت لازم براي اين كار را ندارد. در عين حال فراموش ميكند كه هر ساختمان يك مصنوع است و به اين دليل نميتواند جزئي از طبيعت باشد.
دومين نوع ارتباط يعني تضاد عمدي معماري و محيط مقابله است. اين نوع رابطه را ميتوان نوع خاصي از رابطه نوع دوم دانست. اما بايستي به يك اختلاف اساسي بين آنها نيز توجه داشت: در ارتباط نوع دوم، بين معماري و طبيعت، نوعي اختلاف وجود دارد. حال آن كه مشخصه ارتباط نوع سوم، اختلاف آن با طبيعت نيست بلكه مقابله با آن است.
در اين جا، معماري به عمد در مقابله با طبيعت قرار ميگيرد و ميتوان گفت عليرغم ارتباط موجود، هر كدام از آنها «زباني» براي خود دارند.
در ارتباط نوع اول، يعني تطابق، طبيعت نقشي اصلي دارد و اين معماري است كه از طبيعت تبعيت ميكند. اگر چه كه اين تبعيت به معني تقليد نباشد. در حالت دوم، طبيعت و معماري با يكديگر اختلاف دارند و بين آنها تباين مشاهده ميشود. ولي هر دو در كنار هم قرار دارند بيآن كه يكي تابع ديگري باشد. در حالت سوم، طبيعت و معماري در واقع در كنار هم قرار ندارند بلكه در مقابل هم ايستادهاند، اثري كه در اين حالت بر يكديگر دارند بسيار شديدتر از حالت دوم است.
اين سه مكان عمومي ارتباط بين معماري و طبيعت در اصل قابل قياس با سه نوع ارتباطي هستند كه بين ساختمان و باغ مشاهده شد.
در باغ چيني، بنا و طبيعت مكمل يكديگر بودند. طبيعت- يا در اينجا باغ- اثر زيادي بر روي آنچه ساخته شده بود داشت اگر چه كه نقش غالب ايفاء نميكرد. در باغ انگليسي تضادي بين فرمهاي آزاد طبيعت و فرمهاي هندسي ساختمان ديده ميشود. در باغهاي فرانسوي چنين قياسي عملي نبود. اين ساختمان بود كه بر طبيعت باغ غلبه داشت. يا به طور كلي در اينجا ساختمان بود كه در مقابل محيط طبيعي سر بر ميافراشت ولو اينكه هميشه هم بر آن غلبه نميكرد.
منتظر مثالها و نظراتتون هستم...