جدا؟؟؟زهرا جوووووون فقط سه روز نرفتنه دانشگاه...توروخدا مبصرجون...يه كم رحم كن.
اخه تو داستانتون گذر زمان چندان ملموس نیستنه ديگه تازه دو سه روز از مرگ زن عمو گذشته ...واسه همين مهران از طرز پوشش فرنوش عجيبش اومده بود ديگه
درستهببين زهرا جون احتمالا دقت نكردي
يه روز كه رفتن توچال خب؟
همون روز زن عمو فوت كرد
فرداش هم خاكسپاري بود
فرداشبش هم كه عمواينا ازخونه ما رفتن
الانم شده بود فردا صبحش كه كسل و خسته بوديم
نرفتيم دانشگاه تا عصر و شب كه داستان پي گرفته شد.
درسته.؟
ممنوناز توضیحاتتمهري كه فعلا مسئله اش خيلي حاد نشده و يه چيزي هست كه هنوز حتي بين خودشون هم مطرح نشده چه برسه به اينكه به كسي بگه...فقط فعلا مهتاب ميدونه
اما در مورد مهران....اوووم ...خودش بياد جواب بده بهتره...
داداششششششش مهرانننننننن....
اخه زنگ مال مدرسه است ....نشنیدم دانشگاه زنگ بزنن...مگه دانشگاه زنگ داره؟؟
والا هرچي فكركردم چطوري مهري و مهتاب رو از اون حس و بحث دربيارم چيزي به مغزم نرسيد...پيشنهادي داري زهرا جون..؟
اخه زنگ مال مدرسه است ....نشنیدم دانشگاه زنگ بزنن...
مثلا یهو یه پسری جلوشون خورد زمین یا یه دختر جیغ کشید یا یه پسری از رو لوس بازی یه مار یا مارمولک مرده انداخت جلو یکی یا از این شوخی های بی مزه که بعضیا دارن دیگه
پس منتظریمسلام عزيزدلم..
والا اين روزها كمي گرفتاريم و كمتر ميتونيم بيايم باشگاه اينه كه يه مقدار از داستان عقب افتاديم ...اما ايشالا دوباره سرفرصت با داداش مهران با نيروي مضاعف برميگرديم سر داستان پردازيمون...
شما هم فرصت داريد تا اون موقع نظر و ايده هاي خودتون رو براي ادامه داستان بفرماييد و ما رو در نوشتن هرچه بهتر اون كمك كنيد...
قربونت برمممممممممم
رکیک؟؟فقط زودی ادامه داستان رو بنویسین دلم در اومد
در ضمن ابراز علاقه خواهر برادر زیادی از حد تعادل است
خیلی لز کلمات محاوره ایی و ساده استفاده میشه اگه بجاش از کلمات رکیک و مضمون دار استفاده بشه بهتره
البته نظر منه ها دوست ندارم ناراحت بشین از نظرم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
قوانين و نقد داستان نوشته ها | داستان نوشته ها | 0 | ||
روزگار مهري و مهران | داستان نوشته ها | 92 |