همين جا بودكه آتشي سوزنده از چشمي مست برآمد و بر جانم نشست
دست مرا فشرد
و نمي دانم چه حسي مرا لرزان كرد
همين جا بود كه با من پيمان بست
همين جا بود كه پيمان شكست...
این روزها دلم اصرار داره فریاد بزنه؛ اما . . . من جلوی دهنش رو می گیرم، وقتی می دونم کسی تمایلی به شنیدن صداش نداره!!! این روزها من . . . خدای سکوت شده م؛ خفقان گرفته م تا آرامش اهالی دنیا، خط خطی نشه . . .!!!