فردریک فرانسوا شوپن {مارس ۱۸۱۰ - اکتبر ۱۸۴۹) نوازنده پیانو و آهنگساز لهستانی بود.شوپن كه در تاريخ هنر موسيقي، از نظر خلق آثار براي پيانو شايد عزيزترين آهنگسازباشد، فرزند يك پدر فرانسوي و مادر لهستاني بود.
وضع لهستان دراین دوره متشنج بود زیرا كشور لهستان چهل سال پیش بین سه دولت روسیه، آلمان و اتریش تقسیم شده بود و گراندوشه ورشه كه تحت تصرف روسها بود در سال 1820 استقلال داخلی خود را هم از دست داد .لهستانیها برای اعاده استقلال پنهانی با روسهای تزاری می جنگیدند ولی مساعی آنها قریب صد سال بی نتیجه بود در حالی كه احساسات میهن پرستی آنها هیچ گاه خاموش نشد .
فردریك شوپن از نخستین سالهای عمر خود با این اوضاع ناگوار مواجه شد و چون كودكی حساس بود از وضع رقت بار لهستان متأثر می شد . با اینكه نسب فرانسوی شوپن مقدم بود و با اینكه نیمی از عمر او در فرانسه گذشت و مهمترین آثارش در این كشور به وجود آمد روح شوپن بیشتر به لهستان تعلق داشت تا به فرانسه . علاقه مفرط شوپن به سرزمین مادری و آهنگ لهستانی این اثر را در موسیقی او گذاشته است ، به این جهت در بیان شیوه موسیقی او روح اسلاوی بیشتر تجلی می كند .
فردریك وقتی از هفت سالگی درس پیانو را شروع كرد به آهنگهای محلی لهستان توجه پیدا كرد و بعد از یك سال توانست نخستین پولونز خود را به سبك آهنگهای محلی تصنیف كند. بعدها رقص های دیگری مانند كراكویاك رقص محلی كراكوی ، مازوركا رقص محلی مازوری و فانتزیهای بومی دیگر ساخت .
در هشت سالگی كنسرت او با موفقیت بی نظیری استقبال شد . به زودی استعداد فوق العاده شوپن مورد توجه اشراف لهستان واقع شد و او را برای نواختن پیانو به مجالس خود دعوت كردند . هنگامی كه الكساندر اول تزار روسیه به ورشو آمد شوپن در حضور او پیانو نواخت و به دریافت یك انگشتر الماس نائل شد .
شوپن تا این زمان پیش آلبرت تسیونی درس موسیقی می گرفت اما وقتی به كنسرواتور ورشو وارد شد رئیس كنسرواتور یوزف السنر تربیت او را به عهده گرفت و شوپن اكثر اطلاعات موسیقی را از این موسیقی دان آلمانی كسب كرد .
یكی از حوادثی كه در زندگی شوپن مؤثر واقع شد كنسرت پاگانینی در ورشو بود كه به سال 1829 اتفاق افتاد . شوپن در این كنسرت حضور داشت و مانند شومان و لیست از شنیدن ویولون پاگانینی به فكر افتاد كه قدرت او را در نواختن پیانو به دست آورد و با این خیال سفری به آلمان كرد و در شهرهای برلین ، وین ، برسلاو ، درسدن و پراگ كنسرت داد و با پیانیست های بزرگ آشنا شد .
در مراجعت به ورشو یك كنسرت داد و كنسرتوی پیانو در می مینور شماره 1 را به مورد اجرا گذاشت سپس برای دومین دفعه به آلمان مسافرت كرد و این بار با هومل چرنی Czerny و تلبرگ آشنا شد و از آنها درس موسیقی گرفت .
شوپن خیال داشت به لهستان برگردد اما در اشتوتگارت به او خبر دادند كه گراندوشه ورشو استقلال جزیی خود را از دست داده و سربازان روسی شهر را اشغال كرده اند و بسیاری از دوستان او توقیف یا كشته شدند این خبر تأثیر بدی در روح جوان و حساس شوپن باقی گذاشت به طوری كه به فكر یك انقلاب بزرگ برای آزادی لهستان افتاد و در این واقعه شوپن اتود اپوس 10 شماره 12 را به نام اتود انقلابی Revolutionnaire تصنیف كرد و برای میهن پرستان لهستان باقی گذاشت . با این حادثه دیگر شوپن به وطن خود مراجعت نكرد بلكه راه پاریس را پیش گرفت تا در كشور دوم خود فرانسه اقامت كند . به این ترتیب دوره اول زندگی شوپن كه حاكی از عشق و علاقه او به سرزمین مادری است به پایان رسید ولی خاطره دوران كودكی تا آخرین لحظه عمر برای او باقی ماند و در فرانسه كه صحنه های دردناك دیگری در پیش داشت آرزوی استقلال و آزادی لهستان را در دل نگاه داشت .
فعالیت در پاریس :
شوپن در پاییز 1831 وارد كشور فرانسه شد و در این وقت بیست و یك سال از عمرش می گذشت . آن روزها پاریس مجمع ادبا و هنرمندان بود . نام نویسندگان بزرگ مانند ویكتور هوگو ، بالزاك ، آلفردو وینیی ، لامارتین ، آلفرد دوموسه و ژرژسان در هر محفلی شنیده می شد . بین نقاشان نام دولاكروا ، انگر، دولاروش مشهور شده بود و در موسیقی بوالدیو ، هرولد برلیوز اهمیت بسیار داشتند ، به خصوص آن روزها پاریسی ها به سنفنی فانتاستیك برلیوز خیلی مباهات می كردند . علاوه بر آنها چند آهنگساز خارجی مانند فرانس لیست از مجارستان ، كروبینی ، رسینی و بایر از ایتالیا و مایربر از آلمان در آن شهر اقامت داشتند .در برابر این همه استاد موسیقی آهنگساز جوان و محجوبی مانند شوپن تصور نمی كرد مقامی احراز كند .
در آن هنگام كالكبرنر (سالهای 1784-1849) بزرگترین پیانیستی بود كه در پاریس اقامت داشت و شوپن در یكی از كنسرتهای او طوری شیفته تكنیك او شد كه تصمیم گرفت پیش او درس پیانو بگیرد كالكبرنر كه با نظر حقارت به شوپن می نگریست در اولین ملاقات او مایوس كرد و گفت برای اینكه پیانیست قابلی بشود باید سه سال پیش او درس بخواند . اما به زودی بین شاگرد و استاد حس تفاهم ایجاد شد و كالكبرنر دانست كه شوپن با شاگردهای دیگر پیانو فرق بسیار دارد به این جهت با او دوست شد و در اولین كنسرت شوپن از هیچ كمكی دریغ نكرد .
كنسرت اول شوپن در 15 ژانویه 1832 در سالن پلیل صورت گرفت . شوپن در این كنسرت واریاسیون La ci darem كه تم آن را از اپرای دن ژوان موتسارت گرفته بود و همچنین كنسرتوی پیانو در فا مینور را كه در سال 1829 به پایان رسانیده بود اجرا كرد .
در این كنسرت كالكبرنر ،لیست و مندلسون حضور داشتند و او را تحسین بسیار كردند . به این طریق شوپن با یك كنسرت در ردیف پیانیست های بزرگ پاریس درآمد و به زودی اشراف لهستان مقیم پاریس از او حمایت كردند . دوستی شوپن با لیست از همین تاریخ شروع شد و شوپن اتودهای خود را به او تقدیم كرد.
شوپن در ۱۸۳۸ با ژرژ ساند -که شش سال بزرگتر از او بود- آشنا شد و این رابطه که به سختی میتوان درباره شیرین یا تلخ بودنش قضاوت کرد تا سال ۱۸۴۷ به طول انجامید. آنها در زمستان ۱۸۳۹ به مایورکا رفتند که هوای نامساعد آنجا و نمناک بودن اتاقهایی که شوپن در آنها اقامت داشت، تأثیر بسیار بدی بر سلامتی وی گذاشت تا آنجا که آنها مجبور به بازگشت به خانه شدند و شوپن پس از آن دیگر هرگز نتوانست سلامت خود را بازیابد. در سال ۱۸۴۵ مشکلات زیادی در رابطه بین شوپن و ساند ظاهر شد و در ۱۸۴۶ این رابطه با ورود مشکلات خانوادگی تیره تر گردید و این همان سالی بود که ساند یکی از رمانهایش به نام نوکرزیا فلوریانی را که اصلاً برای شوپن خوشایند نبود را منتشر کرد. داستان این رمان به داستان یک هنرپیشه ثروتمند و یک شاهزاده بیمار برمی گردد که احتمالاً بازتابی از روابط میان خود او و شوپن است. مشکلات خانوادگی سرانجام در سال ۱۸۴۷ به قدری قوت گرفت که منجر به قطع رابطه شوپن با ساند شد.
موسیقی حس و عاطفه :
موسیقی شوپن سرشار از زندگی است. شور و هیجانی که از کار این هنرمند خسته و درمانده بیرون میریزد، نفس را بند میآورد. نوای موسیقی گرم و پرتپش شوپن، یکراست از قلب او روی شاسههای پیانو منتقل میشود.
هنرمندان بزرگ قرن: اوژن دولاکروا، نقاش معروف فرانسوی، هاینریش هاینه، شاعر بزرگ آلمانی، روبرت شومان و فرانتس لیست، همکاران شوپن که با او دوستی داشتند، از شور نیرومندی که از موسیقی این هنرمند رنجور و آرام برمیتراوید، مبهوت بودند.
این دوگانگی، ناتوانی تن و قدرت احساس، را شاید بتوان در موسیقی شوپن نیز لمس کرد. در ریتمهای روبرو، نواهای چندصدایی متضاد، با برخوردها، تقابلها و آمیزشهای رنگارنگ. نوایی نرم و ملایم که از اعماق ملودی میجوشد و بالا میآید، و با سماجت هارمونی محوری را به چالش میگیرد. در اتودها، پرلودها و نوکتورن (شبانه)ها این “دیالکتیک” را بارها تجربه میکنیم.
استاد بیرقیب پیانو :
لودویک وان بتهوون سردار بزرگ موسیقی رومانتیک بود. او از موسیقی “کاخی بلند” ساخت، که هم خلق و درک هنری را فرسنگها به جلو برد، و هم مرز انتظارات را گسترش داد، و در نتیجه کار را برای آهنگسازان بس دشوار کرد.
بتهوون در زندگی کامیاب نبود، اما توانست خیل آهنگسازان پس از خود را منقاد یا مرعوب کند. همه آهنگسازان قرن زیر سایه این “غول زیبا” قرار داشتند؛ تا آنجا که نابغهای مانند شوبرت از نزدیک شدن به او وحشت داشت، هم به هنرش و هم به خودش!
بخت شوپن از این جهت بلند بود که به عرصهای کمابیش خالی قدم گذاشت. بتهوون البته با سوناتها و کنسرتوهای پیانو، در اینجا نیز میداندار بود؛ اما زوایایی هم بود، گوشههایی کوچک و “محقر” که آهنگساز بزرگ به آنها نپرداخته بود.
شوپن هرگز گرد قالبهای بزرگ، سمفونی و اپرا، نگشت. شاید درست به همین خاطر، از بتهوون زیاد خوشش نمیآمد. او به موتسارت و بیش از او به باخ ارادت داشت.
فردریک شوپن، در کارنامهای با ۶۵ شمارهبندی (اپوس) و کمابیش ۴۰ ساعت اجرا، صدها قطعه گرانبهای ظریف، باذوق و خوشساخت عرضه کرده است. غیر از چند ترانه آوازی، در قالب ارکستری نیز دو کار دارد، دو کنسرتو، که اینجا هم نقش پیانو چشمگیر است.
گفتهاند که شوپن پیانو را از نو کشف کرد و بالاترین تواناییهای آن را نشان داد. او استاد ایجاز است: بیان بالاترین عواطف با کمترین نتها.
شوپن در تصنیف کارهای خود بینهایت دقیق و سختگیر بود. با انضباط و وسواسی بیمارگون کار میکرد. هرگز از تصحیح و بازنگری خسته نمیشد، تا به ساخت نهایی برسد. یک اثر را بارها مینوشت، و پیش از انتشار مدتی کنار میگذاشت. در این باره گفته است:
«زمان بهترین راهنماست و صبر بهترین استاد.»
با وجود این دستکاریهای مداوم، آثار شوپن به بدیههسازی میماند، که تازگی و طراوت آن هرگز از بین نمیرود.
استیل نوازندگی شوپن دشوار است. در عین تکنیک بالا، حداکثر دینامیسم و “همحسی” را از نوازنده میطلبد. قدرت و فشاری که نتها را ساییده و له کند، برای شوپن گناهی بزرگ است. هر نتی، هرچند ضعیف و کوچک، باید با دقت و حساسیت کافی شنیده شود. در ترکیب استادانه و کامل شوپن، حتی یک نت، هرقدر ریز و کوچک، قابل حذف نیست.
شوپن نرم و ملایم و ظریف است، اما “لش” نیست. هم نوازندگان و هم دوستداران موسیقی این نکته را حس کردهاند.
شوپن امروزه تا حدی “بازاری” شده، اما ذرهای از اصالت آن کاسته نشده است. هر نوازندهی تازهکاری شوپن مینوازد، اما هر پیانیست آگاه و ماهری میداند که شوپن را میتوان باز هم کاملتر نواخت.
هزاران نوازنده قطعه “مارش عزا” (موومان سوم از سونات پیانویی شماره دو، اپوس ۳۵) را اجرا کردهاند. اما تنها اجراهای انگشتشماری هست که بتوان گفت حس شاعرانه نیرومند و اندوه باوقار این قطعه را منتقل میکنند.
شوپن خود پیانیست ماهری بود، و کار با این ساز را به کمال رساند. او از کار نواختن و آموزش پیانو زندگی میکرد. فرم “اتود” که شوپن آن را به قالبی مستقل تکامل داد، در اصل برای تربیت و آموزش شاگردان است.
موسیقیدان خاموش :
شوپن به موسیقی ناب، به زبان برهنه موسیقی اعتقاد داشت. نه تنها در آفرینش، بلکه در زندگی عادی نیز آدمی کمحرف بود. درباره افکار و نظریات هنری خود چیزی نمیگفت. از “تفسیر” بیزار بود و حتی نامگذاری روی قطعات خود را دوست نداشت.
در حوالی ۳۰ سالگی، در جستجوی سلامت و آرامش، چند ماهی با ژرژ ساند به جزیره مایورکا رفت. زوج عجیب و غریب در صومعهای اقامت گزیدند.
شوپن در روزی تیره و بارانی قطعهای سرود (پرلود شماره ۱۵ از مجموعه پرلودهای اپوس ۲۸) که ژرژ ساند به آن “قطرههای باران” نام داد. به راستی هم این نام برای قطعه مناسب است، و به همین خاطر به همین نام شهرت یافت، اما شوپن سخت به ژرژ ساند اعتراض کرد.
آخرین سالهای زندگی:
شوپن در ۱۸۴۸ آخرین کنسرتش را در پاریس اجرا نمود و سپس به اسکاتلند و انگلستان رفت اما شدیداً بیمار شد تا آنکه در ۱۷ اکتبر ۱۸۴۹ هنگامی که به پاریس باز میگشت، در خانه خواهرش لودویکا درگذشت. روز پس از آن ماسکی از صورت و دستهایش ساختند و سپس بدن او را گورستان پر لاشز به خاک سپردند. به وصیت او و به ابتکار خواهرش، قلب او به میهن اصلی او لهستان برده شد و امروز در کلیسایی در ورشو نگهداری میشود.
منابع :
ویکی پدیا
biography.alvandblog.com
سایت موسیقی بیان