قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
این واقعا زیبا بود حامد جان......
اینارو تو خودت گفتی؟؟ اگه آره باید بگم که دست مریزاد......گل کاشتی...:redface:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدون عشق.......

بدون عشق.......

غروب جمعه- هر هفته-
برای من چه غمناک است.......
چه اعجازی؟
چه افسونی؟
چرا هر جمعه چشمانم به یاد روزگارانی که رفته خیس و نمناک است؟

چرا با اینکه می دانم
غروب تلخ جمعه می رسد از راه
و می دانم که افسردست
به یاد روزهای رفت
-هر هفته-
اشکهایم-مثل مهمانان نا خوانده- جاری می شود ناگاه......

غروب سرد پاییزی
بوی عطرخاک باران خورده و
اشکی که می ریزی...
صدای غم گرفته
زیر لب سهراب می خوانی
و می دانی
که دیگر عشق همرنگ پرهای صداقت نیست...
که آدمها چه تنهایند
و می دانی
که فرداهای تاریک و پر از حسرت
بدون عشق می آیند
 

amirgb

اخراجی موقت
زمین گرد است و می چرخد
یقین دارم که می چرخد
وگر صدها کلیسا لعن گویان حکم بر تکفیر من دارد
به پای خویش می خیزم
فغان دارم که می چرخد
الا ای مرمان شهر و ابادی
گره از گوشه ای از شال را بر دار بر بندید
که این گهواره ی دیرین آدم ها
یقین دارم همی گرد است و می چرخد
زمین چرخی است از صدها هزاران چرخ این ارابه ی گردان
که در حکم قضا این گونه می چرخد
خدایان زمان بنشسته بر ارابه ی مرمر نشان مخملین گوهر اندودش
هزاران اسبتک شاخ تنومند قوی بازو
به صد ها نار بر ابرو
به سان باد می تازند و می رانند تخت و مرکب او را
زمین ای چرخ گردان کمینه از هزاران چرخ
لختی تنگ!
بر ما کودکان دی و مردان کنون و سالمردان پس این بنگر
تو ای مام کهن,ای پیر زائو که هزاران سال می زایی
دمی
لختی مزای و کودکان خویش را بنگر
یکی در گوشه ای . تنگی .زفقر خویش می نالد
دگر بنشسته بر برجی . به نام خویش می بالد
یکی تن می فروشد دیگری را تا که قرصی نان به کف آرد
ز عمر خویش می کاهد که تا یک دم بیاساید
یکی را آسمان سقف و زمین فرش و درختان سایه بان او
دگر بر کاخ مرمر. فرش ابریشم. حریر تافته با زر
یکی چشم امیدش دست های پر ز منت تا کرم دارد درم بر او
یکی را صد طبق زر صرف بزم شامگاه او
یکی از بهر حرص و آز روز افزون . غریق اندر هدایایی که از ***** تو بیرون بیاورده
یکی را قامت رعنای دیروزش. خمیده زیر بار فقر جانکاهی که از دست تو آورده
یکی خود می فروشد تا زر ناب از کف دیگر برون آرد
دگر خود می کشد تا ننگ بر دامان پاک خویش ننشاند
ز بهر مشتی از پول کثیف آن پلید هرز عصیان گر
خریدار است بر جانش. هزاران درد بنیان کن
بر هر کوی و هر برزن
نگاه ار افکنی از چشم یک خواهان کالای هوس رانی
هزاران مه رخ بالا بلند مرمرین اندام می بینی
که اندام بلورین آب می دارد به روی آتش سوزان شهوت ران
پسر ها را تفاوت نیست از دختر
یکی از روی و یک از پست می خوابد
...........
 

amirgb

اخراجی موقت
............
زمین ای مام من. فریاد من در درگهت آیا اثر دارد؟
نمی بینی مگر در دامنت طفلان تو محشر بپا دارد؟
زمین ای پیر زائو
تا به کی اینگونه می زایی؟
به تا کی ننگ و جور و ظلم و کینه را
برای کودکان خویش از میراث بگذاری؟
بر تا کی کودکی بر طفل دیگر ظلم می راند؟
به تا کی آتش شهوت بر اندام نحیف طفل دیگر سرد بنماید؟
به تا کی لب فرو بندی؟
به تا کی چشم بر بندی؟
به تا کی دم به دم پس افکنی از پیش و از پس طفل دیگر را؟
رها سازی میان گرگ بازاری که طفلان دی و پیشین بپا دارند؟
زمین
ای مام دیرین
پیر زائو که هزاران سال می زایی
دمی
لختی مزای و کودکان خویش را بنگر!!!!!!!
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دوم در پی قدم هایت
رد پای تو مانده در یادم
می دوم گرچه خوب میدانم
این خیالیست کخ به سر دارم
کاش لحظه ای تو میدیدی
کیست؟در پی تو میآید
کیست؟آنکه نام تو را بر لب
هر سحرگاه و نیمه شب دارد
تو گذشتی ز من ندانستی
از پی تو همیشه روانم من
جز تو ای خیال محال من
آرزویی به سر ندارم من
می دوم در پی قدم هایت
به امید آنکه رسم به رویایت
به امید آنکه لحظه ای برسد
دیدن روی همچو مهتابت


اسمشو شعر نمی شه گذاشت
به بزرگی خودتون ببخشید:smile:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا قوانینش چیست؟
هرکس هر آن در جنته دارد برروی میز میگذارد و دیگران به داوری می نشینند؟
آره...... بیشتر دل نوشته هامونو با هم به اشتراک می ذاریم...شعرتون خیلی قشنگ بود... منو یاد شعرای حماسی انداخت...ولی یکم تلخ نیست به نظرتون؟؟؟
من خیلی ازش خوشم اومد...
امیدوارم بازم اثار دیگتونو اینجا بذارین......:redface:
 

amirgb

اخراجی موقت
ز ایران ز دشت شیر مردان
کنام مردمان پاک ایمان
ز خاک پر گهر ایران زیبا
زبانم پارسی آن سرو رعنا
ز پشت کورش و آرش نریمان
ز بطن دخت آذر های ایران
ز دریای کرم از پهنه ی پارس
ز فخر عالمی از جلگه ی فارس
ز آذر مردمان و کرد و گیلان
بلوچ و ترکمن تالش جنوبان
لرستان و ز کرمان بختیاری
هرات و مرو و گرجستان ز ساری
ز خاک پهلوانان سیستانم
ز اعقاب دلیران جهانم
گر از ***** مامم نام ایران
مرا نوش آنچه نوشیدم ز *****
پدر آداب مردان درس کردم
ز بی فرهنگ مردان ترس کردم
که بی فرهنگی از صد زهر بدتر
به فرهنگت به صد دژ گشته برتر
گهی چون رود کارون پر خروشم
گهی چون آب هامونم خموشم
گهی چون زنده رودان زندگی را
به مرگ خویش بخشم دیگری را
گهی چون شیر دشتستان و غران
گهی چون ببر مازن یار ایران
گهی چون کبک آرام و خرامان
گهی شاهین به اوج آسمانان
که من فرزند ختک باستانم
و گر نه کی شنیدی داستانم
هر آن دارم ز مام خویش دارم
نه از نامم و نه از کیش دارم
که گر جان دارم از این خاک دارم
نشان از سرزمینی پاک دارم
چه باکم گر که جان بازم به راهش
سر و دستم دو چشمانم فدایش
به راهش چون منی صد ها هزاران
فتادستی که بر پا مانده ایران
گرم صد جان بدم هر صد فدایش
که تا روز ابد پاینده نامش
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله
من متوجه این مسئله شدم .... واقعا آدم نمی دونه چی باید بگه....
 

amirgb

اخراجی موقت
ای جماعت تا به کی در خواب خوش ایام را طی می کنی؟
تا به کی چون کبک سر در برف پنهان می کنی؟
تا به کی فریاد فرزندان که در خون خفته اند
پیش خود انگار بر آوار بلبل می کنی؟
تا به کی دم را فرو بندی که بلوا می شود؟
اندر این بلوا هزاران فتنه بر پا می شود؟
مر جهان زین فتنه ی امروز بدتر دیده است؟
تیره تر زین دوره مر او دوره ای هم دیده است؟
کی کجا فرزند میهن را به خون غلطانده اند؟
یا به جانش زهر تریاک و حشیش افکنده اند؟
کی شنیدستی که شاهی نان رعیت می برد؟
نان چه باکش او که ناموس جوانان می برد؟
کی شنیدستی که با نام خدا و دین او
پرده ی ناموس ایزد بی محابا می درد؟
ای جماعت تا به کی بنشسته بر خاک ذلیل؟
گر نشینی اهرمن این سقف ویران می کند
تا به کی آزادگی در بند ترس از جان و نان؟
کین معمم جان و نامت هر دو پرپر می کند
گر که من با تو و او همراه در یک ره شویم
آن سگ انسان نما کی جرات عوعوکند؟
گر که مشت من به مشت تو گره در هم شود
خرد دندان سگان در کام ایشان می کند
ای جماعت اندر این ره هم دل و همراه شو
این خرابه همت مردان گلستان می کند
لایق بلبل گلستان است نی ویرانه ای
سگ میان خانه ی وارانه سکنا می کند
 

zahra.as

عضو جدید
يك سوال

يك سوال

بچه ها من يك سفر نامه در ارتباط با سفري كه به مكه و مدينه داشتم نوشتم دلم مي خواد چاپش كنم كي مي تونه در اين زمينه به من كمك كنه يا حد اقل كمي راهنماييم كنه
 

amirgb

اخراجی موقت
محبوس و پای بسته ام
طاقت به تا به کی؟
شوق پریدن است مرا
محبوس تا به کی؟
پژمرده گشت جسم من اندر حصار سرد
هم صحبت این میله های سخت تا به کی؟
پایم ببسته اید و پرم را شکسته اید
انگار کرده اید کین تظلم تا به کی؟
جسمم به بند, روح من آزاده و شریف
پرواز می کند و ندانید تا به کی
گر جسم خاکیم بپژمرد در قفس
افکار و روح در قفس ماند به تا به کی؟
معنای زندگانیم اندیشه ی من است
کتمان به تا به کی؟انکار تا به کی؟
 

PersiaN_PulsE

عضو جدید
کاربر ممتاز
امیر جان بخدا واقعا قشنگن شعر هات, از این شعر تو پست اخرت خیلی خوشم اومد.;)
معنای زندگانیم اندیشه ی من است
کتمان به تا به کی؟انکار تا به کی؟
 

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
محبوس و پای بسته ام
طاقت به تا به کی؟
شوق پریدن است مرا
محبوس تا به کی؟
پژمرده گشت جسم من اندر حصار سرد
هم صحبت این میله های سخت تا به کی؟
پایم ببسته اید و پرم را شکسته اید
انگار کرده اید کین تظلم تا به کی؟
جسمم به بند, روح من آزاده و شریف
پرواز می کند و ندانید تا به کی
گر جسم خاکیم بپژمرد در قفس
افکار و روح در قفس ماند به تا به کی؟
معنای زندگانیم اندیشه ی من است
کتمان به تا به کی؟انکار تا به کی؟


حرف دل منو زد ي شعرات خيلي قشنگن چون همش در مورد ايران هستن به خاطر همين دوستشون دارم البته خيلي دلم مي خواهد براي امضا استفاده كنم ولي نمي دونم چرا اين سيستم سايت با من لج بازي مي كنه اي كاش منم مي تونستم شعر بگم :crying2: خيلي دلم مي خواهد در باره عزيزترين كس زندگيم يه شعر بگم
 

amirgb

اخراجی موقت
کاش می توانستم
حیف,اما دستم خالیست
بمیرم یا بسازم؟
زندگی با چه امیدی؟
به چه کس دل بندم؟
آدمهای به ظاهر پر مهر که شریک خوشی های من بودند
اکنون کجایند تا غم دل برایشان باز گویم؟
کجایند تا که اشک های تنهایی مرا ببینند؟
باید رفت
باید مرد
کاش می توانستم
حیف اما دستم خالیست
 

amirgb

اخراجی موقت
امشب خدایا کاش هرگز طی نمی شد
ای کاش هنگام سحرگاهان نمی شد
امشب خدایا صدهزاران کاش ای کاش
آن بوسه های داغ را پایان نمی شد
از بوسه من لبریز بودم مست بودم
ای کاش این مستی ز سر بیرون نمی شد
من شمع بودم شعله بر رویم فروزان
ای کاش جان شعله را پایان نمی شد
ای کاش امشب را سحر گاهان نمی شد
هنگام هنگام جدایی ها نمی شد
 

amirgb

اخراجی موقت
به کدامین گناه
چشم های من همچون ابر بهاران می گریند؟
به جزای کدام گناه نابخشودنی
روح آزرده ی من تازیانه خور حوادث روزگار است؟
کدام گناه کبیره است
که جزایش سپیدی موی های من است؟
کدام خطا را به بهای جوانی من حساب کرده اند؟
من سیلی خور دست روزگارانم
و ارابه ران های چرخ زمان
چه وحشیانه بر اندام من تاختند
 

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه سئوال امير وقتي شعر مي گي تو چه حال و هوائي هستي مي خواهم بدونم ؟
 

amirgb

اخراجی موقت
عزیزم می بایست بنویسی
این تاپیک یک تاپیک عمومی است
بنویس تا ما از خواندن آن لذت ببریم
 

amirgb

اخراجی موقت
سر کلاس درس
استاد داره مزخرف می گه
من دارم از پنجره بیرون رو نگاه می کنم
و شعر می گم:biggrin:
آخر ترم هم یکی از همین شعرا رو براش می نویسم پای برگه
اگر اهل ادب باشه پاس می شم
اگر نه می افتم
 

booghbooghabbasy

عضو جدید
یادم نرفته

یادم نرفته

یادم نرفته آن همه تنهایی غریب
یادم نرفته رفتی و آن چشم های خیس
یادم نرفته دست من بی دستهای تو
یادم نرفته اشک من بی چشم های تو
انگار هم هنوز تو در چشم من گمی
یا درد من فزون کنی یا درد مردمی
ای شاه بیت شعر من ای شادی مدام
یک شب برای قلب من یک لحظه ای بتاب
آری بیا برای من از بهر عاشقی
یک لحظه شادتر بمان در دور عاشقی​
 

booghbooghabbasy

عضو جدید
مریم

مریم

مریمم ناز نکن چونکه خریداری نیست
صحبت از عشق نکن عاشق دلداری نیست
مریمم اشک نریز از سر شب تا دم صبح
که دگر دست محبت به سرت آری نیست
مریم از پیله به در آی دگر وقت بهار
بال بگشای چو پروانه دگر وقتی نیست
مریم از درد منال اینهمه چون قمری شب
که دگر گوش برای غم تو جایی نیست
مریمم گر بتوانی برو از وادی عشق
که در این شهر بلا هیچ غزلخوانی نیست​
 

booghbooghabbasy

عضو جدید
هر چه خواهیم بگوییم دگر عشق بس است
ناگهان داد زند عشق که فریادرس است
هر چه خواهیم بگوییم که ای اشک نیا
باز هم چنگ زند دل که پر از خار و خس است
هر چه خواهیم بگوییم که لبخند نکوست
همه گویند که بیگانه ترین خویش کس است
هر چه خواهیم بگوییم که دنیا خوب است
سختی آید و بگوید که دگر حرف بس است
 
بالا