کیانا احمدی
کاربر فعال
فلسفه قیام امام حسین (عاشورای حسینی )
وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی كردند امام یك قرارداد موقت با معاویه امضاء كردند در مفاد این صلحنامه آمده بود كه بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حكومت را به شكل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حكومت یك مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفكر بود:
الف: یك طرز تفكر كه خلافت، فقط شایسته كسی است كه پیغمبر او را منصوب كرده باشد.
ب: یك طرز تفكر دیگر این بود كه مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب كنند و این مسئله در میان نبود كه یك خلیفه برای خود جانشین معین كند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود كه نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می كرد این كار فعلا زمینه مساعدی ندارد و كسیكه او را به این كار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حكومت كوفه را داشت مغیره همان شخصی بود كه با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای كه قبلا هم حاكم كوفه بوده است و از اینكه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو كوتاهی می كند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی كند یزید گفت پدر فكر می كند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می كنند و مردم مدینه را مروان حكم و از همه جا مهمتر و خطرناكتر كوفه (عراق كنونی) است این هم بعهده من.
یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی كه داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حكومت كوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم كوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت كردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط كامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام كه از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتكب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد كند ولی مردم نپذیرفتند و او شكست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتكب جنایت بزرگی شد و آن این بود كه با امپراطور روم كه نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح كرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یك طرفردار نیرومند كه تاج و تخت یزید را پشتیبانی كند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.
معاویه زمانیكه كه خودش به مدینه رفت سه نفر كه مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی كه به امام علی خیانت كرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی كرد با چرب زبانی به آنها برساند كه صلاح اسلام ایجاب می كند حكومت ظاهری در دست یزید باشد ولی كار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت كنید ولی آنها قبول نكردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی كرد كه اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حكومت كند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، كارها را برایت هموار كردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار كه اصل تو هستند هر كس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر كدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار. و اگر خواستند حاكمی را از آنها عزل كنی دریغ نكن چون عزل یك حاكم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار كه اطرافیان نزدیك و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم كه كسی در حكومت با تو نزاع كند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند.
حسین بن علی شخصی است كه اهل عراق او را رها نكنند و او را وادار به خروج می كنند اگر خروج كرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر كه با تو خویشی نزدیك دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است. اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می كند. ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج كرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا كن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ كن.
وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی كردند امام یك قرارداد موقت با معاویه امضاء كردند در مفاد این صلحنامه آمده بود كه بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حكومت را به شكل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حكومت یك مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفكر بود:
الف: یك طرز تفكر كه خلافت، فقط شایسته كسی است كه پیغمبر او را منصوب كرده باشد.
ب: یك طرز تفكر دیگر این بود كه مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب كنند و این مسئله در میان نبود كه یك خلیفه برای خود جانشین معین كند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود كه نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می كرد این كار فعلا زمینه مساعدی ندارد و كسیكه او را به این كار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حكومت كوفه را داشت مغیره همان شخصی بود كه با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای كه قبلا هم حاكم كوفه بوده است و از اینكه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو كوتاهی می كند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی كند یزید گفت پدر فكر می كند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می كنند و مردم مدینه را مروان حكم و از همه جا مهمتر و خطرناكتر كوفه (عراق كنونی) است این هم بعهده من.
یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی كه داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حكومت كوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم كوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت كردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط كامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام كه از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتكب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد كند ولی مردم نپذیرفتند و او شكست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتكب جنایت بزرگی شد و آن این بود كه با امپراطور روم كه نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح كرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یك طرفردار نیرومند كه تاج و تخت یزید را پشتیبانی كند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.
معاویه زمانیكه كه خودش به مدینه رفت سه نفر كه مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی كه به امام علی خیانت كرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی كرد با چرب زبانی به آنها برساند كه صلاح اسلام ایجاب می كند حكومت ظاهری در دست یزید باشد ولی كار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت كنید ولی آنها قبول نكردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی كرد كه اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حكومت كند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، كارها را برایت هموار كردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار كه اصل تو هستند هر كس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر كدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار. و اگر خواستند حاكمی را از آنها عزل كنی دریغ نكن چون عزل یك حاكم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار كه اطرافیان نزدیك و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم كه كسی در حكومت با تو نزاع كند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند.
حسین بن علی شخصی است كه اهل عراق او را رها نكنند و او را وادار به خروج می كنند اگر خروج كرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر كه با تو خویشی نزدیك دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است. اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می كند. ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج كرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا كن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ كن.
آخرین ویرایش توسط مدیر: