فرشته زیبایی ها

silenta

عضو جدید
فرشته زیبایی ها

نگارش در تاريخ سیزدهم شهریور 1388 توسط شهرام رضائی


میکلانژ یک نقاش و مجسمه ساز اروپایی است که یکی از چهره های بی نظیر تاریخ است که مجسمه های شاهکار او بسیار معروف است.
روزی آقای میکلانژ از جایی رد می شد و یک سنگ سنگین را به طرف کارگاهش حمل می کرد منتها این سنگ آن قدر سنگین بود که او نمی توانست آن را در بغلش بگیرد و مجبور بود گاهی با دست هلش دهد و گاهی با پا قل دهد.
یکی از دوستان میکلانژ او را دید و با تعجب از او پرسید : "داری چیکار می کنی؟!"
آقای میکلانژ که خسته شده بود به دوستش نگاهی کرد و گفت : "می دونی در دل این سنگ بزرگ یک فرشته بسیار زیبا است که من دارم تلاش می کنم که این فرشته زیبا رو از دل این سنگ بیرون بیارم"
دوستش خنده ای کرد و گفت: " آخه فرشته زیبا در دل این سنگ چکار می کند؟"
خلاصه دوستش رفت و میکلانژ به کارش ادامه داد... .
بعد از دو- سه ماه همان دوست گذرش به کارگاه میکلانژ افتاد و در آنجا در روی یکی از سکو های کارگاه یک فرشته بسیار زیبا از سنگ مرمری که برق خاصی داشت در حال پرواز با بال های قشنگ را دید و از فرط زیبایی آن بسیار بهت کرد.
خطاب به میکلانژ گفت: "اینو از کجا آوردی؟چقدر زیباست!"
میکلانژ تبسمی کرد و گفت: " گفتم که این فرشته با تمام زیبایی اش در دل آن سنگ بود. منتها موانعی در سر راه این فرشته بود که نمی توانست خودش را نشان دهد و تنها کاری که من کردم موانع را از سر راه این فرشته زیبا برداشتم تا این فرشته زیبا که در دل این سنگ نهفته بود هویدا شود."
پی نوشت: بله عزیزان، در وجود هر یک از ما انسان ها فرشته "استعداد های بالقوه ی" بسیار وجود دارد که ما فقط کافی است موانعی را که در وجود ما هست را برداریم تا آنها را شکوفا سازیم. منتها بزرگ ترین فرقی که بین فرشته میکلانژ و فرشته ماست این است که فرشته میکلانژ بی جان بود ولی درون فرشته ما روح خدا ساری و جاری است پس ما باید چقدر بدرخشیم و شکوفا باشیم تا جلوه ی روح خدا را نشان دهیم.


برگرفته از سخنان دکتر آزمندیان​
 
بالا