مقدمه
انسان شناسي شهري به مثابه يكي از زير شاخه هاي اصلي انسان شناسي فرهنگي , مطالعه بر انسان را با حركت و بر اساس محوريت پديده شهر در دستور كـار خود قرار مي دهد. در اينجا چه بر سر آن باشيم كه انسان شناسي شهر را به انجام رسانيم و چه انسان شناسي در شهر در هر دو حالت شهر خود را به عنوان يك واقعيت "بيروني" همه جا حاضر , و داراي " قدرت تام " به ساير واقعيت هاي اجتماعي تحميل مي كند. با وجود اين رابطه انسان ـ شهر را نمي توان به هيچ رو به خصوص با حركت از ديدگاه انسان شناسي , رابطه اي يكسويه به حساب آورد بلكه بايد آن را چرخه اي پويا و بسيار پيچيده شمرد كه به گروهي بزرگ از دگرگوني هاي سياسي , اقتصادي , اجتماعي , تكنولوژيك و فرهنگي دامن مي زند. انسان شناسي با رويــكرد جامع گــراي خود شايد در شهــر بهتـرين و مناسب ترين و به يك معني "طبيعي ترين" محيط را براي كار خود بيابد. )فكوهي , 1383 )
اگر آدمي بتواند به تمايلات غيراخلاقي خود پايان بخشد , به تجديد پيوستگي فرهنگي اش با گذشته توفيق يابد و تلاش را گرد نيازهاي انساني متمركز گرداند آنگاه با نيروي كار, فن آوري و دانش و تواني كه اكنون در اختيار اوست ( اقتداراي كه حتي در انديشه مردمان گذشته نيز نمي گنجيد ) قادر خواهد بود محيطي مناسب و اقناع كننده براي يكايك اعضاي جامعه انساني فراهم آورد و با شكوه ترين دوره تاريخ بشريت را برپا دارد. (ياراحمدي,1378)
ضرورت بررسي
وقوع انقلاب صنعتي و سياسي در قرن هيجدهم پيشرفت حمل و نقل و ارتباطات در قرن نوزدهم راه را براي دگرگوني گسترده و بنيادين جوامع انساني هموار ساختند. در نتيجه اين دگرگوني , تمام اركان زندگي كه با فرآيندي تكاملي و تدريجي توسعه يافته بود دچار تغيير و تحول شد.
بنابراين بيان ويژگي ها و اصول شهر انساني در واكنش به بحران شهري كه نتيجه مستقيم فرآيند صنعتي شدن مي باشد و بررسي تاثيرات نامطلوب آن بر شهرها امري ضروري است. (ياراحمدي,1378)
هدف
آسايش جسمي و رواني آدمي بر اركان سه گانه آسايش , دسترسي به پناهگاه و مقاصد اجتماعي استوار است. انسان به مركز و جهاني متعلق به خود نياز دارد و ضرورت بودن با ديــگران را در خود احساس مي نمايد. بدين ترتيب شهرها كاملترين اشكال ممكن آبادي انساني اند.
لذا بهبود بخشي به شرايط زندگي در آبادي هاي ساخته بشر هدف اين مطالعه و بررسي است. ( همان )
انسان شناسي شهري به مثابه يكي از زير شاخه هاي اصلي انسان شناسي فرهنگي , مطالعه بر انسان را با حركت و بر اساس محوريت پديده شهر در دستور كـار خود قرار مي دهد. در اينجا چه بر سر آن باشيم كه انسان شناسي شهر را به انجام رسانيم و چه انسان شناسي در شهر در هر دو حالت شهر خود را به عنوان يك واقعيت "بيروني" همه جا حاضر , و داراي " قدرت تام " به ساير واقعيت هاي اجتماعي تحميل مي كند. با وجود اين رابطه انسان ـ شهر را نمي توان به هيچ رو به خصوص با حركت از ديدگاه انسان شناسي , رابطه اي يكسويه به حساب آورد بلكه بايد آن را چرخه اي پويا و بسيار پيچيده شمرد كه به گروهي بزرگ از دگرگوني هاي سياسي , اقتصادي , اجتماعي , تكنولوژيك و فرهنگي دامن مي زند. انسان شناسي با رويــكرد جامع گــراي خود شايد در شهــر بهتـرين و مناسب ترين و به يك معني "طبيعي ترين" محيط را براي كار خود بيابد. )فكوهي , 1383 )
اگر آدمي بتواند به تمايلات غيراخلاقي خود پايان بخشد , به تجديد پيوستگي فرهنگي اش با گذشته توفيق يابد و تلاش را گرد نيازهاي انساني متمركز گرداند آنگاه با نيروي كار, فن آوري و دانش و تواني كه اكنون در اختيار اوست ( اقتداراي كه حتي در انديشه مردمان گذشته نيز نمي گنجيد ) قادر خواهد بود محيطي مناسب و اقناع كننده براي يكايك اعضاي جامعه انساني فراهم آورد و با شكوه ترين دوره تاريخ بشريت را برپا دارد. (ياراحمدي,1378)
ضرورت بررسي
وقوع انقلاب صنعتي و سياسي در قرن هيجدهم پيشرفت حمل و نقل و ارتباطات در قرن نوزدهم راه را براي دگرگوني گسترده و بنيادين جوامع انساني هموار ساختند. در نتيجه اين دگرگوني , تمام اركان زندگي كه با فرآيندي تكاملي و تدريجي توسعه يافته بود دچار تغيير و تحول شد.
بنابراين بيان ويژگي ها و اصول شهر انساني در واكنش به بحران شهري كه نتيجه مستقيم فرآيند صنعتي شدن مي باشد و بررسي تاثيرات نامطلوب آن بر شهرها امري ضروري است. (ياراحمدي,1378)
هدف
آسايش جسمي و رواني آدمي بر اركان سه گانه آسايش , دسترسي به پناهگاه و مقاصد اجتماعي استوار است. انسان به مركز و جهاني متعلق به خود نياز دارد و ضرورت بودن با ديــگران را در خود احساس مي نمايد. بدين ترتيب شهرها كاملترين اشكال ممكن آبادي انساني اند.
لذا بهبود بخشي به شرايط زندگي در آبادي هاي ساخته بشر هدف اين مطالعه و بررسي است. ( همان )