هفته دوم ، کتاب دوم
بیگانه رمانی از نویسنده ، فیلسوف و به عقیده خیلی ها معلم اخلاق؛ آلبر کامو
ابتدا آشنایی با نویسنده:
[FONT=courier new, courier, mono]
آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در دهکدهای کوچک به نام موندوی در الجزایر به دنیا آمد. پدرش «لوسین کامو» یک سال بعد از به دنیا آمدن او در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد و از آن به بعد آلبر همراه با مادرش کاترین که اسپانیایی الاصل بود به خانه مادر مادریاش در الجزیره رفت. کودکی کامو در یک زندگی فقیرانه طبقه کارگری سپری شد و مادرش برای نگهداری از بچه هایش مجبور می شد در خانه مردم کار کند. معلم مدرسه او لویی ژرمن حاضر شد به رایگان به او درس خصوصی دهد تا بتواند در امتحانات گرفتن بورس برای تحصیل در دبیرستان و دانشگاه موفق شود که موفق هم می شود. کامو در طی سالهای ۳۰-۱۹۲۸ دروازه بان تیم دانشگاه الجزیره بود اما با تشخیص اولین آثار سل در ۱۹۳۰ مجبور به ترک فوتبال شد.در این ایام شوهر خواهر کاترین کتابخانه ای داشت که راه ورود کامو را به آن باز گذاشت.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]در سال ۱۹۳۴ با سیمون هیه دختر جوانی از خانواده ای ثروتمند که به مورفین معتاد بود ازدواج کرد ، اما زندگی آنها دو سال بیشتر دوام نیاورد.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت و در همین سال وارد حزب کمونیست شد ، هر چند که عضویتش در این حزب زیاد به طول نیانجامید و پس از دو سال از آن جدا شد. در سال ۱۹۳۶ گروه تئاتر کار را بنیان گذاشت(سال۱۹۳۷ این گروه به گروه تئاتر اکیپ تغییر نام داد). [/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]با نزدیکتر شدن جنگ جهانی دوم ، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند،نیز به دلیل ضعف و بیماری موفق نشد در کنکور استادی دانشگاه شرکت کند. او در این زمان سردبیر روزنامه
عصر جمهوری{جمهوری خواه}در الجزیره شده بود(۱۹۳۸).[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]در سال ۱۹۴۰به پاریس رفت و در روزنامه عصر پاریس{ پاری سوار }شروع به کار کرد. کامو در همین سال با فرانسیس فور ازدواج کرد.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]او در سال ۱۹۴۲ عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام
نبرد شد و در اکتبر ۱۹۴۳ به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامهنگاری زیرزمینی پرداخت. وی در این گروه مقاومت با
ژان پل سارتر آشنا شد.در سالهای پس از جنگ کامو به دار و دسته ژان پل سارتر و
سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن ژرمن پاریس پیوست.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]در سال ۱۹۴۲ برای درمان ریوی به ویواره رفت و در همین سال با همسرش اختلاف پیدا کرد و همسرش او را ترک کرده ، به الجزایر برگشت. در سال ۱۹۴۴ عاشق ماریا کازارس که نقش اول را در تئاتر کالیگولا بازی می کرد، شد. او در این سال به صورت گمنام در روزنامه کومبا مشغول به کار شد و مقالات مختلفی را تا سال ۱۹۴۷ که از این روزنامه بیرون می آمد، نوشت.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]از ماه مارس تا ژوئن ۱۹۴۶ را در امریکا سپری کرد و با رنه شار دوست شد.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]سال ۱۹۵۲ دوستی سارتر و کامو به خاطر مشاجرات پس از مقاله ای که در روزنامه اعصار جدید با مدیریت سارتر که درباره عصیانگر نوشته شده بود و کامو را مورد حمله قرار داده بود برای همیشه قطع شد.در همین سال کامو از کار خود در یونسکو استعفا داد زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال
فرانکو را قبول کرده بود. در ۱۹۵۳ کامو یکی از معدود شخصیتهای چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]شانزدهم اکتبر سال ۱۹۵۷ زمانی است که او را به عنوان برنده جایزه نوبل انتخاب کردند.او از نظر سن دومین نویسندهی جوانی بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفتهاند.[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]مرگ
کامو نویسنده پوچگرای قرن بیستم طبیعی نبود . در چهارم ژانویه سال ۱۹۶۰ ماشین میشل گالیمار که او را از لورمارن به پاریس برمی گرداند، از جاده منحرف شد و پس از برخورد با یک درخت کامو در جا کشته شد.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
آثار:[/FONT]
پشت و رو(۱۹۳۷)
مجموعه مقالات با عنوان فقر قبیله (۱۹۳۹)
عروسی ها(۱۹۳۹)
بیگانه(۱۹۴۲)
مجموعه مقالات فلسفی با عنوان افسانه سیزیف (۱۹۴۲)
کالیگولا (۱۹۴۴)
سوءتفاهم (۱۹۴۴)
نامه ای به یک دوست آلمانی (۱۹۴۴)
طاعون« پر فروش ترین کتاب فرانسه تا آن زمان» (۱۹۴۷)
نمایش نامه عادل ها (۱۹۴۹)
انسان طاغی «عصیانگر» (۱۹۵۱)
تابستان (۱۹۵۴)
نمایش نامه یک مورد جالب«برداشتی از یکی از داستان های دینو بوتزاتی» (۱۹۵۵)
سقوط (۱۹۵۶)
نمایش نامه در سوگ راهبه «اقتباسی از اثر ویلیام فاکنر»(۱۹۵۶)
جلای وطن و وطن (۱۹۵۷)
نمایش نامه شوالیه ی اولمدو «اقتباسی از لوپه د وگا» (۱۹۵۷)
واکنشی بر اعدام«با همکاری آرتور کوستلر» (۱۹۵۷)
نمایش نامه تسخیر شدگان «اقتباسی از اثر داستایفسکی» (۱۹۵۹)
مرد اول«در کیف دستی کامو پس از مرگش به صورت دست نویس یافت شد. یک زندگی نامه ناتمام است.»( در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.)
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]منبع : ویکی پدیا- بیگانه، نشر مرکز، ترجمه لیلی گلستان[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آشنایی با کتاب:[/FONT]
بیگانه (به
فرانسوی:
L'Étranger) نام
رمانی از
آلبر کامو است که در سال
۱۹۴۲ در انتشارات معروف گالیمار منتشر شد و متن آن از اصلیترین آثار
فلسفهٔ
اگزیستانسیالیسم به شمار میآید.
پیش از انتشار بیگانه ، کامو در نامه ای به همسر خود،فرانسیس فور که در شهر اوران است می نویسد: شب است و برایت می نویسم.رمانم را تمام کردم و بسیار آشفته تر از آن هستم که خوابم ببرد. ... دو سال آزگار است که آن را با خودم حمل می کنم و طوری که آن را نوشتم،متوجه شدم بر من اثر گذاشته است. ... این رمان کوششی مدام را از من طلب می کرد، کوششی که بنظر آسان می آمد اما در حقیقت مرا از پای درآورد.
کامو بیگانه را اینگونه آغاز می کند:
((امروز مادرم مرد. شاید هم دیروز. نمی دانم. از آسایشگاه یک تلگراف دریافت کردم:«مادر فوت شد. خاکسپاری فردا.احترام فائقه.»این معنایی ندارد. شاید دیروز بود. آسایشگاه سالمندان در مارنگو است. هشتاد کیلومتری الجزایر. ساعت دو اتوبوس سوار می شوم و عصر می رسم.اینجوری می توانم شب احیا بگیرم و فردا شب بر می گردم. از رئیسم دو روز مرخصی خواستم و با چنین عذری نمی توانست در خواستم را رد کند. اما قیافه اش راضی نبود.حتی به او گفتم:«تقصیر من نیست.» جوابی نداد. فکر کردم نباید این را به او می گفتم...))
این کتاب داستان مردی درون گرا به نام مورسو را نقل می کند که دیدی متفاوت نسبت به سایرین از دنیا دارد. داستان با مرگ مادر مورسو و شرکت مورسو در مراسم تدفین او آغاز می شود. در همین ابتدا نشانه هایی از صفات درونی مورسو برای خواننده برملا می شود. در ادامه او وارد حوادث و اتفاقاتی می شود که خصوصیات درونی و شخصیت او را هر چه بیشتر آشکار می کند. مورسو کسی است که توجه چندان زیادی بر روابط عادی میان انسان ها ندارد و زیر بار این قواعد ساخته بشر نمی رود. او آن گونه رفتار می کند که به نظرش درست است. و همین طرز تفکر است که زمینه جدایی او و جامعه را فراهم کرده و تضادی را میان او و محیطش پدیدار می کند.
نقد های بسیاری بر کتاب بیگانه از نویسنده های مختلفی نوشته شده است که در کتاب منتشر شده توسط نشر مرکز(ترجمه لیلی گلستان) به تعدادی از آن ها اشاره شده و در مقدمه کتاب برخی از آن ها آورده شده اند. در اینجا به برخی از سخنان منتقدان درباره ی بیگانه و قهرمان آن«مورسو» اشارتی می شود:
خود
کامو در مقدمه بیگانه در یک انتشارات دانشگاهی امریکا اینگونه می نویسد:« مدت ها پیش بیگانه را در جمله ای که فکر می کنم بسیار ناقض خودش است خلاصه کردم: { در جامعه ما هر آدمی که در مراسم تدفین مادرش گریه نکند، این خطر را می کند که به مرگ محکوم شود.} فقط خواسته ام بگویم قهرمانم کتاب محکوم می شود چون بازی را بازی نکرد. از این جهت او از دید جامعه ای که در آن زندگی می کند بیگانه است. ... چرا مورسو بازی را بازی نمی کند؟ ... جواب آن ساده است: او از دروغ گفتن ابا دارد.»
رولان بارت می گوید: «ده سال از انتشار این کتاب می گذرد و هنوز چیزی از این کتاب ما را به سخره می گیرد و هنوز چیزی در این کتاب ما را پاره پاره می کند.» رولان بارت کتاب کامو را اولین رمان کلاسیک بعد از جنگ می داند.
مورسو دروغ نمی گوید، به قوانین بازی های اجتماعی احترام نمی گذارد و همین ، دلیلی است کافی تا جامعه او را حذف کند. «
ویژه نامه آلبر کامو-مجله هگزین لیترر»
«روایت آقای کامو،هم تحلیلی است و هم شوخ طبعانه. او دروغ می گوید-مثل تمام هنرمندان-و مدعی است که تجربه عریان را بازسازی می کند در حالی که با تزویر تمام ارتباط های معنادار را از صافی رد می کند. ارتباطی که به تجربه کردن تعلق دارند.»
ژان پل سارتر
ساتر که افسانه سیزیف را تعریف درستی از رمان بیگانه می داند، در نقد بیگانه ادامه می دهد:«بین هر جمله و جمله بعدی اش دنیا نابود می شود و از نو متولد می شود. گفتار که از سر گرفته می شود از هیچی سر برمی آورد، هر جمله ی بیگانه یک جزیره است و ما از جمله ای به جمله ای فرو می ریزیم، از نیستی به نیستی.» و در جایی دیگر
سارتر می گوید:«پوچی،قطع رابطه است، جابه جا شدن است. بیگانه رمان جابه جا شدن،قطع رابطه و تغییر مکان است.»
هانری بل یکی از دوستان کامو در نقد کتاب و در مورد مورسو می گوید: « هیچ واکنشی عادی در برابر آدم ها وجود ندارد، فقط یک بی تفاوتی عمیق است.»
از: مقدمه کتاب + ویکی پدیا
خیلی کم پیش می آید که کتابی را دو بار بخوانم چون یا وقت ندارم و یا آن که ترجیح می دهم وقتم را برای کتاب های بسیاری که نخوانده ام صرف کنم اما این هفته برای بار دوم کتاب بیگانه ی کامو را خواندم هر چند که دلیل مطالعه اش جز علاقه ای که به آن دارم ، بیشتر کاری بود.
بیگانه. کتابی که وقتی برای اولین بار آن را خواندم به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و پس از حدود یک سال و نیم هنوز افکار و ذهنم را به خودش مشغول کرده و به صورتی قطع می توان بگویم که طرز تفکرم را تغییر داده. بیان برخی افکار و نیز افعالی که در پی آن ها می آید توسط کامو در کتاب آن هم به صورتی بسیار روشن واقعا شگفت زده ام کرد، افکاری که شناخت آن ها و سپس به زبان آوردن آن ها کاری بسیار سخت به نظر می آید و این ویژگی کامو در بیشتر کتاب هایش است. بیگانه متفاوت ترین کتابی بود که تا آن زمان و حتی اکنون که دوباره آن را خواندم بوده است. مطالعه این کتاب باعث شد مجبور شوم کتاب های دیگری از کامو را هم مطالعه کنم. از افسانه سیزیف که به قول سارتر نزدیکترین به بیگانه است تا اولین کتابش پشت و رو که در حدود بیست سالگی آن را نوشته و نیازی به تعریف ندارد و ... . اما بیگانه از سایر آثارش چشمگیر تر به نظر می رسد. کتابی که خیلی از منتقد ها، نویسندگان و روشنفکران را مجبور به عکس العمل و خیلی ها را هم تحت تاثیر قرار داد.
قهرمان بیگانه«مورسو» شکل ذاتی رفتار و گفتار را بدون هیچ گونه پوششی و به دور از هر گونه ریا و قواعد پیچیده و بی منطق و البته نمادین به فعل می رساند، بی هیچ قید و بند و بدون وابستگی به توجیهات ، اعتقادات و روابطی که به آن معنا می بخشند. او فقط پوشش ها را از میان بر می دارد.
این کتاب را نشر مرکز چاپ و منتشر کرده ، قیمت روی جلد در چاپ سوم در بهار۱۳۸۷ ، ۲۷۰۰ تومان است و ترجمه آن را خانم لیلی گلستان بر عهده گرفته که ترجمه خوب ایشان کمک زیادی در درک بهتر جملات و مفاهیم کتاب به خواننده می کند ، البته در مقدمه نقد هایی از نویسندگان و منتقد ها بر این کتاب آورده شده که به ارزش کار اضافه کرده است.
گفتار هایی از کامو در بیگانه:
*همیشه کمی مقصریم.
*روزهای اولی که در آسایشگاه بود،گاهی گریه می کرد. اما این به دلیل عادت بود. بعد از چند ماه ، اگر می خواستند از آسایشگاه بیرونش ببرند،حتما گریه می کرد. این هم به دلیل عادت بود.
*آدم زندگی اش را تغییر نمی دهد و به هر حال ارزش همه زندگی ها یکی است.