استدلال مباشر بى واسطه
يكى از مهم ترين فعاليت هاى انسان در جريان انديشه ، استدلال و استنتاج است . استدلال ، تلاش ذهن براى به دست آوردن تصديقى جديد است . رسيدن به تصديق نو ، گاه از طريق قضيه اى واحد حاصل مى شود و گاه از طريق كنار هم قرار دادن چند قضيّه . اگر استنتاج و اكتساب يك تصديق تنها از يك قضيّه ديگر باشد استدلال مباشر ناميده مى شود و اگر از طريق چند قضيه باشد استدلال غير مباشر ناميده مى شود كه به لحاظ صورت داراى سه قسم است : قياس ، استقرا و تمثيل . و به لحاظ ماده داراى پنج قسم است : برهان ، جدل ، مغالطه ، شعر و خطابه .
استدلال مباشر يا رهنمون شدن ذهن از قضيّه اى به قضيه ديگر در يك تقسيم كلّى به سه قسم تقسيم مى شود : تقابل ، عكس و نقض .
الف) تقابل . اين قسم از استنتاج ، مجموعه اى است مركّب از چهار قسم : تناقض ، تضاد ، دخول تحت تضاد و تداخل ، كه در همه آنها قضيّه اصل و نتيجه ، از حيث موضوع و محمول يكسان هستند ؛ ولى به لحاظ كميّت يا كيفيّت و يا هر دو با يكديگر تفاوت دارند .
1 . تناقض . هرگاه دو قضيّه از نظر موضوع و محمول يكسان ، ولى از نظر كميّت و كيفيّت متفاوت باشند، آنها را متناقضين يا دو قضيه متناقض مى خوانند . از دو قضيّه متناقض همواره يكى صادق و ديگرى كاذب است . بنابراين، هرگاه نسبت دو قضيه تناقض باشد از علم به صدق هر يك ، مى توان كذب قضيه ديگر و از علم به كذب هر يك ، مى توان صدق قضيّه ديگر را نتيجه گرفت .
دو قضيّه متناقض بايد در نه امر اتّحاد و در سه مورد اختلاف داشته باشند . موارد اختلاف عبارت است از : كم ، كيف و جهت . بنابراين ، از ميان محصورات چهارگانه، همواره بين موجبه كليه و سالبه جزئيّه و بين سالبه كليّه و موجبه جزئيّه با حفظ وحدت هاى زير ، رابطه تناقض برقرار است .
وحدت هاى معتبر در تناقض عبارتند از 18)
يك . وحدت موضوع ، مثل گل زيباست ، گل زيبا نيست . بنابراين ، دو قضيّه آسمان آبى است و گل آبى نيست متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت موضوع نيست .
دو . وحدت محمول ، مثل جنگل سبز است ، جنگل سبز نيست . بنابراين ، دو قضيّه امروز هوا آفتابى است و امروز هوا ابرى نيست متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت محمول نيست .
سه . وحدت شرط ، مثل انسان به شرط كوشش موفّق است ، انسان به شرط كوشش موفّق نيست . بنابراين ، دو قضيّه انسان رشد مى كند اگر از استعداد خود استفاده كند و انسان رشد نمى كند اگر از استعداد خود استفاده نكند متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در شرط نيست .
چهار . وحدت اضافه ، مثل گل كوچك است نسبت به درخت و گل كوچك نيست نسبت به درخت . بنابراين ، دو قضيّه قلم سبك است نسبت به كتاب و قلم سبك نيست نسبت به تار مو متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در اضافه (نسبت) نيست .
پنج . وحدت جزء و كل ، مثل تمام صحرا سرسبز است و تمام صحرا سرسبز نيست . بنابراين ، دو قضيّه قسمتى از جنگل سبز است و تمام جنگل سبز نيست متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در جزء و كل نيست .
شش . وحدت قوّه و فعل ، مثل على پزشك است بالفعل و على پزشك نيست بالفعل . بنابراين ، دو قضيّه شكوفه ميوه است بالقوّه و شكوفه ميوه نيست بالفعل متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در قوّه و فعل نيست .
هفت . وحدت مكان ، مثل مؤمن زندانى است در دنيا و مؤمن زندانى نيست در دنيا . بنابراين ، دو قضيّه پرنده زيباست در آسمان و پرنده زيبا نيست در قفس متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در مكان نيست .
هشت . وحدت زمان ، مثل امروز هوا گرم است و امروز هوا گرم نيست . بنابراين ، دو قضيه درخت سبز است در بهار و درخت سبز نيست در خزان متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در زمان نيست .(19)
2 . تضاد . هرگاه دو قضيّه كلّى از نظر موضوع و محمول يكسان ، ولى يكى موجبه و ديگرى سالبه باشد ، آنها را دو قضيّه متضاد يا متضادّين مى خوانند ؛ مانند هر انسانى حيوان است و هيچ انسانى حيوان نيست . ممكن نيست كه دو قضيّه متضاد هر دو صادق باشند . بنابراين ، در صورت علم به صدق هر يك از آن دو ، كذب قضيّه ديگر را مى توان نتيجه گرفت، هر چند ازكذب يكى نمى توان صدق ديگرى را نتيجه گرفت . به تعبير ديگر ، دو قضيّه متضاد نمى توانند هر دو با هم صادق باشند ؛ امّا ممكن است هر دو كاذب باشند .
3 . دخول تحت تضاد . هرگاه دو قضيّه جزئى از نظر موضوع و محمول يكسان ، ولى يكى موجبه و ديگرى سالبه باشد، آنها را داخلتان تحت تضاد مى خوانند ؛ مانند بعضى از پرندگان مهاجرند و بعضى از پرندگان مهاجر نيستند . هرگاه چنين نسبتى بين دو قضيه وجود داشت اگر يكى كاذب بود حتماً ديگرى صادق خواهد بود ؛ امّا از صدق يكى نمى توان همواره كذب ديگرى را نتيجه گرفت ؛ چراكه ممكن است هر دو صادق باشند .
4 . تداخل . هرگاه دو قضيه از نظر موضوع و محمول و كيفيّت يكسان ، ولى يكى كلّى و ديگرى جزئى باشد آنها را متداخل مى خوانند ؛ مانند بعضى انسان ها آزاده اند و همه انسان ها آزاده اند . در اين نسبت همواره مى توان از صدق كلّيه ، صدق جزئيه و ازكذب جزئيه ، كذب كلّيه را نتيجه گرفت ؛ ولى از كذب كلّيه ، كذب جزئيه و يا از صدق جزئيه ، صدق كلّيه را نمى توان نتيجه گرفت . معمولاً اقسام تقابل را در جدولى كه به نام مربّع تقابل خوانده مى شود نمايش مى دهند :
تضاد
موجبه كلّيّه سالبه كلّيه
تداخل تناقض تداخل
موجبه جزئيّه سالبه جزئيّه
دخول تحت تضاد
منبع
تبیان
يكى از مهم ترين فعاليت هاى انسان در جريان انديشه ، استدلال و استنتاج است . استدلال ، تلاش ذهن براى به دست آوردن تصديقى جديد است . رسيدن به تصديق نو ، گاه از طريق قضيه اى واحد حاصل مى شود و گاه از طريق كنار هم قرار دادن چند قضيّه . اگر استنتاج و اكتساب يك تصديق تنها از يك قضيّه ديگر باشد استدلال مباشر ناميده مى شود و اگر از طريق چند قضيه باشد استدلال غير مباشر ناميده مى شود كه به لحاظ صورت داراى سه قسم است : قياس ، استقرا و تمثيل . و به لحاظ ماده داراى پنج قسم است : برهان ، جدل ، مغالطه ، شعر و خطابه .
استدلال مباشر يا رهنمون شدن ذهن از قضيّه اى به قضيه ديگر در يك تقسيم كلّى به سه قسم تقسيم مى شود : تقابل ، عكس و نقض .
الف) تقابل . اين قسم از استنتاج ، مجموعه اى است مركّب از چهار قسم : تناقض ، تضاد ، دخول تحت تضاد و تداخل ، كه در همه آنها قضيّه اصل و نتيجه ، از حيث موضوع و محمول يكسان هستند ؛ ولى به لحاظ كميّت يا كيفيّت و يا هر دو با يكديگر تفاوت دارند .
1 . تناقض . هرگاه دو قضيّه از نظر موضوع و محمول يكسان ، ولى از نظر كميّت و كيفيّت متفاوت باشند، آنها را متناقضين يا دو قضيه متناقض مى خوانند . از دو قضيّه متناقض همواره يكى صادق و ديگرى كاذب است . بنابراين، هرگاه نسبت دو قضيه تناقض باشد از علم به صدق هر يك ، مى توان كذب قضيه ديگر و از علم به كذب هر يك ، مى توان صدق قضيّه ديگر را نتيجه گرفت .
دو قضيّه متناقض بايد در نه امر اتّحاد و در سه مورد اختلاف داشته باشند . موارد اختلاف عبارت است از : كم ، كيف و جهت . بنابراين ، از ميان محصورات چهارگانه، همواره بين موجبه كليه و سالبه جزئيّه و بين سالبه كليّه و موجبه جزئيّه با حفظ وحدت هاى زير ، رابطه تناقض برقرار است .
وحدت هاى معتبر در تناقض عبارتند از 18)
يك . وحدت موضوع ، مثل گل زيباست ، گل زيبا نيست . بنابراين ، دو قضيّه آسمان آبى است و گل آبى نيست متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت موضوع نيست .
دو . وحدت محمول ، مثل جنگل سبز است ، جنگل سبز نيست . بنابراين ، دو قضيّه امروز هوا آفتابى است و امروز هوا ابرى نيست متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت محمول نيست .
سه . وحدت شرط ، مثل انسان به شرط كوشش موفّق است ، انسان به شرط كوشش موفّق نيست . بنابراين ، دو قضيّه انسان رشد مى كند اگر از استعداد خود استفاده كند و انسان رشد نمى كند اگر از استعداد خود استفاده نكند متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در شرط نيست .
چهار . وحدت اضافه ، مثل گل كوچك است نسبت به درخت و گل كوچك نيست نسبت به درخت . بنابراين ، دو قضيّه قلم سبك است نسبت به كتاب و قلم سبك نيست نسبت به تار مو متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در اضافه (نسبت) نيست .
پنج . وحدت جزء و كل ، مثل تمام صحرا سرسبز است و تمام صحرا سرسبز نيست . بنابراين ، دو قضيّه قسمتى از جنگل سبز است و تمام جنگل سبز نيست متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در جزء و كل نيست .
شش . وحدت قوّه و فعل ، مثل على پزشك است بالفعل و على پزشك نيست بالفعل . بنابراين ، دو قضيّه شكوفه ميوه است بالقوّه و شكوفه ميوه نيست بالفعل متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در قوّه و فعل نيست .
هفت . وحدت مكان ، مثل مؤمن زندانى است در دنيا و مؤمن زندانى نيست در دنيا . بنابراين ، دو قضيّه پرنده زيباست در آسمان و پرنده زيبا نيست در قفس متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در مكان نيست .
هشت . وحدت زمان ، مثل امروز هوا گرم است و امروز هوا گرم نيست . بنابراين ، دو قضيه درخت سبز است در بهار و درخت سبز نيست در خزان متناقض نيستند ؛ زيرا در آنها وحدت در زمان نيست .(19)
2 . تضاد . هرگاه دو قضيّه كلّى از نظر موضوع و محمول يكسان ، ولى يكى موجبه و ديگرى سالبه باشد ، آنها را دو قضيّه متضاد يا متضادّين مى خوانند ؛ مانند هر انسانى حيوان است و هيچ انسانى حيوان نيست . ممكن نيست كه دو قضيّه متضاد هر دو صادق باشند . بنابراين ، در صورت علم به صدق هر يك از آن دو ، كذب قضيّه ديگر را مى توان نتيجه گرفت، هر چند ازكذب يكى نمى توان صدق ديگرى را نتيجه گرفت . به تعبير ديگر ، دو قضيّه متضاد نمى توانند هر دو با هم صادق باشند ؛ امّا ممكن است هر دو كاذب باشند .
3 . دخول تحت تضاد . هرگاه دو قضيّه جزئى از نظر موضوع و محمول يكسان ، ولى يكى موجبه و ديگرى سالبه باشد، آنها را داخلتان تحت تضاد مى خوانند ؛ مانند بعضى از پرندگان مهاجرند و بعضى از پرندگان مهاجر نيستند . هرگاه چنين نسبتى بين دو قضيه وجود داشت اگر يكى كاذب بود حتماً ديگرى صادق خواهد بود ؛ امّا از صدق يكى نمى توان همواره كذب ديگرى را نتيجه گرفت ؛ چراكه ممكن است هر دو صادق باشند .
4 . تداخل . هرگاه دو قضيه از نظر موضوع و محمول و كيفيّت يكسان ، ولى يكى كلّى و ديگرى جزئى باشد آنها را متداخل مى خوانند ؛ مانند بعضى انسان ها آزاده اند و همه انسان ها آزاده اند . در اين نسبت همواره مى توان از صدق كلّيه ، صدق جزئيه و ازكذب جزئيه ، كذب كلّيه را نتيجه گرفت ؛ ولى از كذب كلّيه ، كذب جزئيه و يا از صدق جزئيه ، صدق كلّيه را نمى توان نتيجه گرفت . معمولاً اقسام تقابل را در جدولى كه به نام مربّع تقابل خوانده مى شود نمايش مى دهند :
تضاد
موجبه كلّيّه سالبه كلّيه
تداخل تناقض تداخل
موجبه جزئيّه سالبه جزئيّه
دخول تحت تضاد
منبع
تبیان