دنیل لیبسکیند Daniel Libeskind

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
د‌‌ل‌مشغولی‌های لیبسکیند

بازنویسی و چاپ در هفته نامه پژوهشی، تحلیلی، آموزشی
نقش‌نو دوره نو – شماره ۷ – ۴ مهر ۱۳۸۵​

در هرصورت، از زمانیکه من معماری را شروع کردم، از دفاتر مرسوم و متعارف بیزاری داشتم. آنها چیزی نزدیک به حال و هوای زیاده‌گویی و پر‌گویی و روزمره‌گی بودند. فرمهای تولیدی مرا نسبت به تمام فرمهای ویژه‌گری که به اصطلاح کذایی پروفسیونالیسم نامیده می‌شد، حساس و آلرژیک کرده بودند. 10 سال پیش به سبب پیامدی از یک عزم، یک تصادف، شایعه‌ای در خیابان و آغاز سفری غیر قابل تصور در مسیری به سمت پایین، که هنوز هم در حال سفر کردنیم دفترمان را در برلین بنا نهادیم.

پروژه‌ها در مسیری غیر منتظره و پیش‌بینی نشده پرورش یافته بودند، که ابدا تمرینی تقلیدی از روشهای کار موجود نبودند، اما کوشش می‌کند که تمام شور و هیجان درونی،‌ سرگذشت و راز و رمز معماری را در هم بشکند. بوسیله از قلم انداختن نقشهای فرم، عملکرد، دستورکار و برنامه و نقشهای جالب توجه در قلمروی جامعه و سیاست، که این هم مترادف با معماری است. پویایی‌های ساختمان بعد جدیدی را متعهد می‌شود. مراسم طراحی و ترسیم ساختمان، بیان دریغ و افسوس و روزمره‌گی خواب گونه، به ماده و جوهره اصلی که هیچ‌گونه صفحه طراحی قابل شناسایی نمی‌باشد، شکل دادند. این جوهره اصلی که رویهم رفته مات، کدر و نفوذناپذیر و مرموز پدیدار میشود، اغلب با ایمان سوسویی می‌زندو تماس با حقیقتی از عمیق‌ترین امید را تقدیم می‌کند.
جادوی معماری مختص هیچ‌گونه گرداننده‌ی منفردی نیست، زیراکه همیشه پیش‌از این، پیشرفتی شناور، انقلابی، صعودی و دمنده داشته است. درست است که معماری مسائل سیاسی، زمین‌شناختی و زبان‌شناختی و ... را نمایان می‌کند، اما یک چیز را می‌دانم که آن فقط شدت‌و‌سختی و علاقه‌و‌اشتیاق ندای ساخته شدنش می‌باشد که گاه با شوخی همراه است. آدرس کار من یک مسئله غامض و پیچیده و چند بعدی که با کمترین دید به گذشته و مسیری با منطق و قطعیت به نظر می‌آید می‌باشد. این مسیری است که در آن جالب توجه‌ترین ساختمان، نسبت به‌هر نوع ساختمان به‌خصوص دیگر که در امتداد این مسیر بنا نهاده‌شده باشد، می‌باشد. هدافش ناشناخته و پایان و خاتمه‌اش غیرقابل تعیین و نامعلوم می‌باشد. مسیر خودش ثابت می‌کند که این هم فقط گمان و تصور است و فرم گواه و مدرک آنچه تاکنون ساخته شده نمی‌باشد.
در یک کتاب، که در فهرست کتب مورد علاقه من می‌باشد، نوشته شده توسط هنری لوئیس برگسون ، منبع اخلاق و دین، مولف به نتیجه‌ای می‌رسد که عالم هستی ماشینی برای ارائه کردن خداوندگاران می‌باشد. (تاویل و تفسیری است سست و بی‌ربط) اما برای من معماری در حقیقت آن ماشینی است که عالم هستی را تولید می‌کند که آن هم خداوندگاران را تولید می‌کند.
گفتارها و عقاید دیده شده در اینجا دلیلی برای وجود حقیقت مسئله‌ای بسیار غیرممکن که‌ شایسته پیگیری است می‌باشد.

من در این مسیر خیلی خاص، مردم را پیدا کردم، که همیشه بیشتر در انتظار آنگونه فضاهایی می‌باشند که به آنها قبلا ارائه شده. برای شهروندان فردا خیلی دور از دسترس نخواهد بود که به این حقیقت، که بتوانند رویاهایشان را شبیه‌سازی کنند نایل آیند. این سایت یک سند و مدرک غیرقابل استناد و یک اعلامیه غیرمسلم می‌باشد. در این ذات معماری خودش بازتاب داده می‌شود.

روح سرگردان معماری جایی را می‌خواهد.
دانیل لیبسکیند.

سایت رسمی دانیل لیبسکیند.
 

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين نوشته ترجمه بخشهايي از يادداشت دانيل ليبسکيند در مورد طرح گسترش موزه يهود برلين است.






صحبت کردن در مورد موزه يهود برلين طي 25سال در جريان بود.
طي اين مدت بسياري از کارشناسان خبره و بازماندگان هالوکاست در مورد مفهوم و نتيجه ساختمان موزه يهود برلين بحث کردند نتيجه اين بحثها مسابقه موزه يهود بود که در سال1988_1989برگزار شد.
وقتي که من براي شرکت در اين مسابقه دعوت شدم حس ميکردم که اين پروژه براي من يک برنامه نيست از اين جهت که لازم نبود من براي فهم پروژه تحقيق کنم يا چيزي ابداع کنم بلکه من از کودکي با اين مفاهيم زندگي کرده بودم بيشتر خانواده ام را هولوکاست از من گرفته بود و خودم هم فقط چند صد کيلومتر دورتر از اينجا در لودز لهستان بدنيا آمده بودم .
سه ايده اصلي در ذهن داشتم که پروژه بر اساس آنها شکل گرفت:.
اول.عدم امکان درک تاريخ برلين بدون درک سهم بزرگ فرهنگي ,اقتصادي ,معنوي,شهروندان يهودي برلين.
دوم.ضرورت بيان اثر جسمي و روحي هالوکاست در خاطره شهر.
سوم .از ميان به رسميت شناختن هالوکاست و سهم يهوديان در برلين تاريخ اروپا و برلين استخراج ميشود.
نام رسمي اين پروژه موزه يهود است اما من اسم آنرا "بين خطوط "ناميدم .
اين کار را براي اين کردم که اين پروژه بين دو نوع خط يعني مفهوم اثر و سازماندهي و ارتباط در جريان است .
يکي از اين خطوط يک خط صاف است.اما به تکه هاي زيادي تقسيم شد.ديگري يک خط شکسته است اما به طور عجيبي ادامه پيدا کرد. در آن زمان درسايت واقعي پروژه من همواره يک رابطه نامرئي را احساس ميکردم يک رابطه خويشاوندي بين آلماني ها و يهوديان در برلين
حتي اگر مسابقه قبل از فروريختن ديوار برلين برکزار شده بود من حس کردم
يک المان ربط دهنده که از شرق به غرب حرکت کرده است و اين رابطه را به وجودآورده بود.
انسانهاي متشخص ,کارگران ,نويسندگان ,اهنگسازان ,هنرمندان و دانشمندان و شاعران,بين سنتهاي يهودي و فرهنگ ژرمن ها رابطه اي را به وجود آوردند.من اين رابطه را پيداکردم وآنرا به صورت ستاره اي مبهم و تغيير شکل يافته کشيدم ستارهاي که در خود فشرده ميشد يا پرشي در فرمش اتفاق ميافتاد ستاره ي زرد و مبهمي که سايت را پوشانده بود اين اولين جنبه اين پروژه بود.
براي من هميشه موسيقي شانبرگ و به طور خاص دوره اي که در برلين بوده جالب بوده است,بزرگترين اثر او موسي و هارون است که کامل نشد.
در پايان اپرا موسي چيزي نمي خواند او فقط مي گويد:"آه کلمه آه کلمه"
که اشارتي است به فقدان کلمه و ميتوان اين را فهميد که اين خود يک متن است و در اين لحظه هيچ صدايي شنيده نمي شود کلمات گمشده که به وسيله موسي ادا ميشود طلبي است براي کلمه براي طلب حرکت .اين به روشني فهميده ميشود من ميخواستم آن اپرا را معمارانه کامل کنم و اين دومين جنبه اين پروژه بود .
جنبه سوم اين پروژه علاقه من به نامهاي آن کسانيست که در سالهايي سياه هولوکاست از برلين اخراج شدند.
من به دنبال اين نامها گشتم و دوجلد کتاب که حاوي اين نامها بود را از بن دريافت کردم .
آنها به طوري باورنکردني تاثير گذار بودند بخاطر اينکه آنها شامل همه نامها نشاني ها و تاريخ تولد ها و تاريخ اخراج ومکان احتمالي مرگ قربانيان هالوکاست بودند.
من نامهاي اهالي برلين و جايي که آنها مرده بودند در رجينا,در لودز,و در کمپهارا جستجو ميکردم.چهارمين جنبه اين پروژه به وسيله خيابان والتر بنجامين شکل گرفت.
اين جنبه در راستاي 60قطعه رديفهاي ممتد در طول زيگزاگ شرکت داده شد.
هرکدام از اين ها محل اين ستاره را معلوم کرد. سه راه زيرزميني دسترسي وجود دارد که هر کدام داستان برنامه ريزي شده جداگانه اي دارد.اولين و بلندترين به پلکان اصلي منتهي ميشودبه عنوان ادامه تاريخ برلين و نمايش فضاها در موزه يهود .
راه دوم به بيرون جريان پيدا ميکند و در نهايت به باغE.T.A. Hoffmann که نمايش تبعيد يهوديان ازآلمان است ختم ميشود.
سومين محور به ويد هالو کاست و اينستاليشن آن ختم ميشود.
عكس هاي زير از موزه يهود در برلين - آلمان است:كار دنيل ليبسكيند




اين موزه را براي همه اهالي برلين تصور کرده ام براي همه شهروندان ,نه تنها در اين زمان بلکه براي همه کساني که ممکن است روزي مواريث و آرزوهايشان را در اين فضاي خاص پيدا کنند.همراه با کنايه اي به تاريخ يهوديان برلين اين موزه صداي سرنوشت آنها را بلند کرد .
من معتقدم که اين کار معماري را به سوالات حال حاضر بشريت مربوط ميکند.
در اين کار من دست به کار ساختن معماري تازه اي بودم و درک تازه اي از موزه و شناختي تازه از روابط بين برنامه فيزيکي و خلق فضاهاي معماري .
 

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
گپی بادانیل لیبسکیند( daniel libeskind )
24 سپتامبر 2003 – لندن ، انگلستان

بهترین لحظه روز چه زمانی است؟
زمانیکه به طور ناگهانی توسط چیزی شگفت زده میشوید.
که این دائما و درتمام زمان میباشد.

اکنون به چه نوع موسیقی گوش می‌دهید؟
صفحه دره طلایی.
بر طبق دستورالعمل ابتکاری که اعلام کرده بودند.

آیا شما به رادیو گوش میدهید؟
به ندرت، گاهی اوقات.

چه كتابهایی روی میز كنار بسترتان دیده میشود؟
خیلی زیاد! برای مثال کاتبی از رابلایس، یک کتاب از شعرهای امیلی دیکسون، کتاب اخیر سگهای پوشالی نام دارد. یک کتاب شعر از پتراچ ... .

آیا مجلات طراحی را مطالعه میکنید؟
گاه و بیگاه.

اخبار را از چه طریقی دریافت میکنید؟ از روزنامه ها؟
از شایعات.

شما توجه می‌كنید زن‌ها چطور لباس می‌پوشند؟ شما چه سلیقه ای دارید؟
زنان خوش لباس را همیشه ترجیح میدهم، اما برای پیدا کردن زیبایی به ماورای سطح و رویه ظاهری نگاه میکنم.

چه نوعی از لباسها را اجتناب می‌كنید بپوشید؟
من دوست دارم لباسهای تاثیر گذار و سودمند بپوشم و معمولا سیاه.

حیوان خانگی دارید؟
نه، حیوان خانگی ابدا.

زمانیکه بچه بودید میخواستید یک معمار بشوید؟
نه میخواستم بشوم کسی که خیلی جالب لباس میپوشد، کشیش، پلیس.

كجا روی طرحها و پروژه هایتان كار می‌كنید؟
هر جایی که هستم، هرجایی که میتوانم.

برای چه کسانی مایلید طراحی بكنید؟
من سخت گیر و مشکل پسند نیستم.

شما با معماران و طراحان در مورد کارتان بحث و تبادل نظر می‌كنید؟
گهگاه.

سبكتان را شرح بدهید،مانند اینكه به یك دوست خوبتان آنرا شرح می دهید.
پیش بینی نشده، غیرقابل پیشگویی.

میتونید تکامل کارهایتان را از اولین پروژه تا به اکنون شرح بدهید؟
فکر میکنم که پروژه یکسانی دارم انجام میدهم. تمامش پروژه یکسانی است.

کدامیک از پروژه هایتان شما را بسیار ارضا میكند؟
همیشه پروژه بعدی.

آیا ازمعماران و طراحان ماقبل از شما کسی هست كه تحسینش کنید؟
بسیارند، اساتید تمامی سرزمین ها را، وهمچنین استید امروز.

چه نصیحتی برای جوانان دارید؟
بدنبال امکان ناپذیر و غیر ممکن بروید.

در اخبار گفته شد ایتالیایی‌ها نگران بیكاری، جنایتكاری و فساد هستند. چه چیزی شما را نسبت به آینده نگران میكند؟
تنبلی.






منبع : http://www.designboom.com
 

*ملینا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
موزه یهود برلین/دنیل لیبسکیند

موزه یهود برلین/دنیل لیبسکیند

[FONT=&quot]نمایی از موزه یهود که در کل شبیه به یک خط شکسته است و یادآور درد و رنج.می توان در هم ریختن ستاره داوود را در فرم کلی این موزه دید و خوانش های متفاوتی از آن داشت[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
یکی از ورودی ها از داخل ساختمان کنار موزه است. این بنا در تضاد با ساختار در هم ریخته موزه قرار می گیرد.
بنای موزه بر امتداد خط شکسته‌ای شکل گرفته است که بيان سرگذشت یهودیان در طول تاریخ است[FONT=&quot]










[/FONT] [FONT=&quot]دیوارهای سیاه و نا آشنا، فضاهایی که به بن بست می رسند[/FONT]...



[FONT=&quot]تاریکی هراس آور و نورکوچکی که با زاویه ای شکسته از گوشه ای به درون می تابد حالتی از خفقان را به نمایش گذاشته است[/FONT]




[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]لیبسکیند در طراحی این موزه 3 مسیر در نظر گرفته.این مسیرها از 3 مفهوم ویرانی، سرگردانی و وجود سر چشمه می گیرند که در زندگی یهودیان آلمان همواره موجود بود[/FONT][FONT=&quot]. [/FONT]سرگردانی از فضاهایی تشکیل شده که پنجره هایی به روبرو دارند. این مسیر ها و پنجره ها به چیز خاصی نمی رسند و هدف آنها القای مفهوم سرگردانی به بازدیدکنندگان است.

[FONT=&quot]مسیر اول و دوم هیچ کدام به فضاهای نمایشگاهی نمی رسند و مسیر سوم یا همان “وجود” به گالری ها می رسد[/FONT] [FONT=&quot]مسیر ویرانی به برج هولوکاست منتهی می شود که از دیگر اجزای ساختمان جداست. [/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کف این قسمت پر است از صورتک های چدنی که بازدید کنندگان باید از رویشان عبور کنند و با پا گذاشتن روی آنها صدایی شبیه جیغ انسان شنیده می شود[/FONT][FONT=&quot]. [/FONT][FONT=&quot]خطوط روی بنا هم نشأت گرفته از نقشه شهر برلین و نشان دهنده محله های یهودی نشین و خیابان هایی است که در آنها اتفاق یا حادثه ای مهم و تاریخی مرتبط با یهودیان روی داده است[/FONT][FONT=&quot].





[/FONT] [FONT=&quot]در کنار موزه باغهای معلقی قرار دارند که گیاهان در بالای ستونهایی روییده اند[/FONT]


[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot]اگر بین ستونهای این باغ بروید و به بالا نگاه کنید شاهد چنین منظره ای خواهید بود[/FONT]





منبع:کانون وبلاگ نویسان مذهبیwww.najva.i
 
آخرین ویرایش:

*ملینا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مصاحبه با "دنیل لیبسکیند"

مصاحبه با "دنیل لیبسکیند"

[FONT=&quot]
مصاحبه با دانيل ليبسكين [/FONT]
[FONT=&quot]Daniel Libeskind[/FONT][FONT=&quot] ، مۀ 1992[/FONT]
[FONT=&quot]در پانزده سال گذشته، دانیل لیبسکیند نقش عمده ای در تبین نظریه پردازی معماری آوانگارد داشته است. اکنون این تقریباً نخستین بار است که کارهای وی به مرحله اجرا در می آید. طرح های بحث برانگیز وی برای گسترش بخش یهودی موزه برلین، و ساختمان مرکزی یک بانک بین المللی در ویسبادن، نشان از تحقق نخستین معماری دیکانستر اکتیویستی- با هر میزان اهمیت- دارد. مارک دودک و سوزانامیلر [مصاحبه کنندگان]، به دیدار لیبسکیند رفتَند تا به اطلاعات بیشتری درباره پیشینه شخصی و نیز رویکرد وی به معماری، به ویژه در پروژه موزه برلین، دست یابند.[/FONT]​
[FONT=&quot]پرسش: [/FONT][FONT=&quot]من تصور می کنم که دفتر شما برآیند کارتان در ویسبادن و همچنین شروع قریب الوقوع گسترش بخش یهودی موزه برلین خواهد بود. از بعد کیفی، شما در دفتر جدیدتان چه نوع فضایی را جستجو می کنید؟[/FONT]​
[FONT=&quot]د.ل.: [/FONT][FONT=&quot]هر چیز که در دسترس باشد. برلین از این جنبه، چیز بغرنجی است. دفتر من واقعاً نوعی آپارتمان است و من می کوشم تا تمایز بین خانه و دفتر کار را به حداقل ممکن برسانم. فلیپ جانسون به تازگی در این دفتر حضور داشت و واقعاً تعجب کرد که من چطوری می توانم کارم را از همین آپارتمان انجام دهم. شکل و شمایل دفتر تأثیری در من ندارد. اتفاقاً فکر می کنم من به دنبال چیزی هستم که قبلاً حکم دفتر کار را نداشته است. همین اواخر نمونه مختصری را در بالای یک مغازه قصابی دیدم، که پلان قرن نوزدهمی شاخص داشت و تا دل تان بخواهد فضایش منحصر به فرد و بسیار خاص بود. خیلی هم بو می داد. نینا [همسر وی] هم مهمترین فرد زندگی من و هم مهمترین فرد این دفتر است، چرا که شکل اداری به آن می دهد. او در عین حال بهترین و سخت گیرترین منتقد من نیز هست.[/FONT]​
[FONT=&quot]پرسش: [/FONT][FONT=&quot]شما در لودز لهستان به دنیا آمده اید و ظاهراً در همه جای دنیا زندگی کرده اید. خانه کجاست، و آیا اصولاً موضوع در خور اهمیتی است یا نه؟[/FONT]​
[FONT=&quot]د.ل. : [/FONT][FONT=&quot]بله، من در همه جای دنیا زندگی کرده ام؛ امریکا، لندن، میلان. حتی مدتی هم در فلسین اشغالی زندگی کردم. بچه ها ظاهراً به سفر خو می گیرند. آنها به همان مرض پدر و مادرشان دچارند و همه جا برای شان به یکسان مأنوس است. من این حرکت دائمی را چیزی منفی نمی دانم. بچه ها به آسانی با همه چیز می سازند، کلی زبان یاد می گیرند، و البته در این میان چیزهای منفی هم خواه و ناخواه وجود دارند، که از جمله آنها گم کردن دوستان است. من حس آدم های دائم به سفر را دارم. من برای خودم آینده ای در برلین می بینم، ولی به هر حال آنجا خانه من نیست. بیشتر بستگان من در اردوگاه های کار اجباری نابود شدند و من این را تا همین اواخر نمی دانستم. و اولین اردوگاه آزمایشی کار اجباری نیز در محله یهودی نشین لودز بود. این رخداد مشخصاً برای من اهمیت داشت. اولین مکان تبعید یا اخراج یهودیان برلین، همین محله یهودی نشین لودز بود. برلین نه تنها مرکز رایش بلکه در عین حال مرکز نابود سازی جمعیت یهودی اروپا بود. این خود تأثیر شگرفی بر نگرش من نسبت به موزه، تاریخ برلین و تاریخ اروپا داشته است. بنابراین بحث فقط برسر آلمان نیست طراحی این موزه تا حدی جنبه شخصی دارد چرا که من خود دارای تجاربی شخصی راجع به آدم سوزی نازی هستم، اما این مقوله فراتر از مسائل شخصی است. در زندگی فرهنگی امروز اروپا، نسل کاملی از مردم از بین رفته اند و این فقدان خود باعث به وجد آمدن عصر جدیدی شده است. چرا که در این میان حد واسطی وجود ندارد. نبود این تداوم یا حد واسط نیز به خاطر نابود شدن مردمی است که در واقع حامل این تجارب بوده اند. و البته، باور داشت های مردم هم تغییر کرده است. همه چیز تغییر کرده و این برلین، به کلی متفاوت از برلین 1933 است. این گونه است که با تلفیق این دو فرهنگ (برلین قدیم و سنت یهودی قدیم) می توان آن دو را با دوره حاضر به هم وصل کرد، و در عین حال چیزی تازه در مورد برلین امروز و فردا گفت. نیز چیزی راجع به طبیعت و ماهیت برلین گفت. برل برلین مربوط می شود، و نه منحصراً به قضیه آدم سوزی. چیز منبهمی هم که عمدی است در این بنا به چشم می خورد، و آن این که به اندازه تاریخ این شهر درهم وبر هم است و به اندازه مفاهیم این تاریخ، دشوار.[/FONT]​
[FONT=&quot]پرسش: [/FONT][FONT=&quot]شکل ساختمان های موجود موزه در محوطه کاملاً واضح است. این امر چه تأثیری بر فرم ساختمان جدید گذاشته است؟[/FONT]​
[FONT=&quot]د.ل. : [/FONT][FONT=&quot]نباید به چیزهای ظاهری از قبیل فرم اهمیت داد. همین کافی است که ساختمان جدید متفاوت از چیزهای موجود است. آنچه اهمیت دارد، تاثیری است که بر آدم بر جا می گذارد. امکان هر گونه برداشت هم از آن وجود دارد. این پروژه واپس گرا نیست، بلکه رو سوی آینده و تداوم روابط میان آلمان ها و یهودیان دارد. به هر حال شکل آن (اگر بحث بر سر شکل است) می تواند به بسیاری چیزها مربوط باشد- ساختمان مندلسون، بنای موجود، ساختمان [/FONT][FONT=&quot]IBA[/FONT][FONT=&quot]؛ آری شکل بنای جدید به همه اینها مربوط می شود. این ساختمان آینده متفاوتی دارد و به همین خاطر نمی تواند برای من در ساختمانی بلوک مانند باشد. این توسعه ی راستین است، نوعی پانوشت است، نوعی متمم یا مکمل است (به قول دریدا) و شبیه به نوعی مقدمه یا موخره است.[/FONT]​
[FONT=&quot]پرسش: [/FONT][FONT=&quot]آیا می توانید در جای دیگری هم موزه یهودی بسازید؟[/FONT]​
[FONT=&quot]د.ل.: [/FONT][FONT=&quot]یک نفر چنین پیشنهادی کرد، ولی من رد کردم. من که نمی توانم موزه یهودی ساز حرفه ای باشم. اما من با این ساختمان، از اینکه مسئولیت خطیری را بردوش گرفته ام، احساس غرور می کنم. من در برابر آنانی که هیچ گاه آن را نمی بینند، چرا که کشته شده اند یا روح شان زخم خورده و جریحه دار شده است، یعنی به عبارتی آن برلینی های دیگر، مسئولم. باید برای آنان که به تماشا می آیند، جالب توجه و چالش برانگیز و در عین حال چیز معنوی باشد. مردم راجع به معماری آن از دید حرفه ای بیندیشند. ساختمان باید به آنان آزادی چگونگی استفاده از آن را بدهد. فقط واقعیت خود ساختمان است که چیستی اس را مشخص می سازد. فشردگی و پیچیدگی بنا با تکمیل آن آشکار می گردد. چیزی است فطری و نفسانی . موزه در واقع تجربه ای است همواره سرگردان کننده و دوباره جهت دهنده تا بدین ترتیب تمرکز بر وقایع و تجربیات تاریخی را به بهترین شکل نمود دهد. موزه حکم نمایش چیزهایی تلفیق پذیر را دارد. ماهیت دنیای مدرن نیز همین است. زوایای تازه، به شیوه ای متفاوت مورد آزمون قرار می گیرد.[/FONT]​



[FONT=&quot]منبع:www.btone.ac.uk[/FONT]​

[FONT=&quot]نویسنده:سعید سنجری فرد
[/FONT]​



[FONT=&quot]
[/FONT]​
 

M I N A

دستیار مدیر مهندسی معماری
کاربر ممتاز
دنیل لیبسکیند Daniel Libeskind



مختصری در مورد دنیل لیبسکیند:


ليبسکيند در سال 1946 در لهستان به دنيا آمد و در 1965 در سن 19 سالگی به تبعیت امریکا درآمد. او مدتی موسیقی خواند ولی آنرا رها کرده و به تحصیل معماری روی آورد ودرسال 1972 از دانشگاه Es*** آمریکا در رشته معماری فارغ التحصیل شد.

ليبسکيند يک شخصيت بين المللی درمعماری می باشد اويک چهره مشهور در معرفی بحثهای جديد انتقادی در معماري است . کارهای او عمدتا شامل ساختمان های موسسات بزرگ فرهنگی مثل موزه ها ونمايشگاه هامیباشد .

ليبسکيند در بسياری از دانشگاه های سراسر دنياتدريس کرده است . او مد تی در دانشگاه تورنتو به جای فرانک ا گهری بر کرسی استادی نشسته است ومدتی نیز در دانشگاه های کارلسروهه وپنسیلوانيا تدريس کرده است. او در حال حاضر يکی از اعضای آکادمی هنر وادبيات اروپا است . کارهای او در گالری ها ونمايشگاههای بزرگی در سراسر دنيا در معرض نمايش قرار داده شده است وکتابها ومقالات او به زبانهای مختلف ترجمه شده است .

ليبسکيند تا کنون جوايز بسياری را برده است که تعدادی از آنها عبارتند از :

●درسال 1996 جايزه هنر وادبيات آمريکا
●در سال 1997جايزه هنر واد بيات آلمان
●درسال 1999جايزه بين المللی معماری در آلمان بخاطر طراحی موزه یهود برلين
●درسال 2001جايزه هنر هيروشيما


مدارک تحصیلی لیسکیند :


  • سال 1997 اخذ دکتری افتخاری از دانشگاه هوم بولت برلين
  • درسال 1997اخذ دکتری افتخاری از دانشگاه Es*** انگلستان
  • درسال 2002 اخذ دکتری افتخاری از دانشگاه Eding burgh و دانشگاه Depaul شیکاگو

آثار و کارهای مهم لیسکیند :



  • بخش الحاقی يهود به موزه برلين
  • قسمت الحاقی به موزه ويکتوريا وآلبرت لندن
  • بخش الحاقی به موزه رويال تورنتو
  • موزه جنگ شمال در منچستر انگليس
  • موزه شهر اسنابراگ آلمان
  • موزه یهود درسانفرانسيسکو
  • دانشگاه JVC
  • دانشگاه هنر ومعماری مکزيکو
  • دانشگاه Bar Ilan در تل آويو
  • ساختمان Food Theater Café
  • گالری هنردر مايورکا
  • ساختمان کانون فارغ التحصیلان دانشگاه لندن
  • اکنون طرح او به عنوان طرح برنده ساختمان های تجارت جهانی در نيويورک


























مروری بر موزه یهود برلین اثر دنیل لیبسکیند

موزه یهود ناچار است مكاني باشد براي يادآوري فراموشي، جايي كه بايد به خاطر آوريم تا فراموش كنيم. اما اين مفهوم و كالبدي كردن آن فرايندي ‹متفاوت› را مي طلبد چرا كه قرار است با ديدي ‹متفاوت› به هر آنچه كه قبلا وجود داشته نگاه كنيم. لذا محتوايي با چنين سنگيني و دهشتبار، فرمي نوين را مي خواهد كه معماري سترون شده مدرن از پس آن بر نمي آيد. به ناچار بايد اين حكم تلخ را بپذيريم كه هولوكاست نتيجه آرمان و ايده آل متعالي و متافيزيك منشي است كه در ميان مدرنها به همسان سازي مشهور است. همسان سازي و تبعات آن از همان بدو ظهور خود در قالب مدرنيسم در همه نمودهاي نظري و علمي متجلي گشته است. رياضيدانان به توابعي كه در قواعد موردنظرآنها نمی گنجد عناويني چون گنگ و مبهم و نامعين نسبت مي دهند. ساختارگراها به دنبال كليت هاي دگرگوني ناپذيري مي گشتند كه فارغ از تفاوتها بتوان آنها را در هر كجا و در هر زمينه فرهنگي بتوان باز توليد كرد. كليت هايي كه به قول آدورنو از يهودستيزي جدايي ناپذيرند، اين امر دامنگير معماري نيز شد و تحت عنوان معماري بين الملل گسترش ايده همسان سازي را مد نظر خود قرار داد. معماري بين الملل با پشتوانه هاي فكري مدرن را مي توان گونه اي از ستيز با تفاوت، اقليت و نوعي از هولوكاست فرهنگ معماري بشر ناميد. اما ليبسكيند از همان آغاز كار خود، رويه اي ديگرگونه در پيش مي گيرد و يكسره به سراغ نشانه هاي اقليت مي رود. ستاره داوود يا همان مهر سليمان.

«اين ستاره جنبه هاي مكمل مختلفي را نشان مي دهد. مثلث سر بالا نماد آتش و در عين حال نماد انساني است كه در جهت كائنات فعال و در جهت زمين منفعل است. مثلث سرپايين را انساني مي دانند كه در جهت زمين فعال و در جهت آسمان منفعل است.»

ليبسكيند با در هم ريختن اين نماد يهود كه در همه جنبه هاي زندگي آنها رسوخ كامل پيدا كرده توانسته مفاهيم زير را به عرصه متفاوت دنياي امروز فراخواند.

1 – شروع پروسه يادمان سازي براي يهود و به معناي ديگر پايه و شالوده آن از خود قرباني شروع مي شود.شايد بهتر است بگوييم با اين كار موزه يهود از دايره بسته فرهنگهاي آشغال و كثيف و در عين حال حتي منتقدي كه آدورنو مورد سرزنش قرار داده بود خارج مي شود. موزه از همان بدو امر خود ارجاع و معطوف به خود است .در واقع مي خواهد كه متنی خود ارجاع باشد.

2 – از همان لحظه شكست ستاره، موقعيتي كه آن را جنون ديگر بودگي نشانه ها مي ناميم شروع مي شود.

اين موقعيت را بدينگونه تعريف مي كنيم:

موقعيتي كه در آن نشانه ها از مدلولهاي پيشينی خود گسيخته و سعي در ارائه مدلولهاي نوينی دارند. گسيختگي نشانه تنها در فضايی مي تواند رخ دهد كه از هر لحاظ در حوزه فضاها و موقعيت هاي مالوف و آشنای قديمی نگنجد. در واقع می توان گفت كه جنون ديگر بودگی نشانه ها گونه ای آشنايی زدايی كردن از ادراك مالوف و معمولی است . اين همان موقعيتی است كه فوكو آن را تحت عنوان شكل ويران شده خرد، به معنای مالوف آن، يعنی جنون معرفی كرده. شكلی كه هماره توسط خرد همسانساز مدرن سركوب شده حتي اگر تحت لواي پيرا پزشكي و برپايي آسايشگاه باشد . در اين راستاست كه موزه يهود بايد مكاني باشد تا از طريق آن نشانه ها از آسايش ابدي خود گسيخته و وارد حوزه متفاوتي از دلالتگري شوند.



موزه يهود به اين اعتبار دارالمجانين نشانه هاييست كه خود را از تبار خود نمي دانند. آنان از تبار خويش به نحوي دهشتبار مي گريزند، چرا كه غير از اين توانايي حمل معاني، مفاهيم و مدلولهايي را ندارند كه از موقعيت يهوديت نشات گرفته اند. در واقع زبان صريح و يقين دكارتي مدرن جاي خود را به تركيبي از ناسازه ها مي دهد. اين يقين و صراحت امروزه در فضايي چون موزه يهود بيرنگ شده و گسست كامل از آن زبان آغاز مي شود.براي بيان مفاهيم ‹ديگري› ، مفاهيمي كه در دايره به ظاهر جهانشمول‹ خود› مدرنيستي نمي گنجد به زباني ديگر نيازمنديم كه موزه يهود الفباي آن را مي سازد. اما خود اين الفبا، اين دايره واژگان و نشانه نمي تواند به ثبات برسد، نبايد به كليشه اي شدن، جهان شمولي و بازنمود در آينده بيانديشد چرا كه در اينصورت دوباره در دام انديشه اي مي افتد كه انگيزه هاي ساخت اين موزه را فراهم كرده است.

با شكستن ستاره يهود در درجه اول تقابلهاي زمين/آسمان ، فعال/منفعل،..... رنگ مي بازند. مرزهاي بين زمين و آسمان، انسان و خدا و همه نمودهاي فرهنگي آنها كه به شكلي ديگر در توتاليتاريسم به ظاهر روشنگرانه عقل تسليحاتي مدرن، در عصر اقليت ستيز ظاهر مي شود، درهم ذوب شده و در شكل حركتي سريع ، بي بازگشت و بدون پسماند به تاريخ سايتي كه موزه در آن قرار مي گيرد به صورتي كاملا ناسازه وار ملحق مي شود. ( قدم دوم جنون).

بي شك نشانه هايي كه به ديگربودگي مي رسند لحظه اي برق آسا در تاريخند كه به نام هنر ناب و براي هميشه در تاريخ ثبت مي شوند. آنان هميشه وصله هاي ناجوري بوده اند كه به تن تاريخ منظم و داراي سلسله مراتب و فرموله بشري پينه خورده اند. موزه يهود اينگونه بايد به تاريخ قبل و بعد از خود پيوند بخورد: هولناك، بي بازگشت ، بدون پسماند و بسان خاطره اي هر چند برق آسا كه ميخواهيم فراموش كنيم.

ايده شكستن نشانه يهود ايده ايست كه قبل از هر چيز به هويت فاقد تفكر ارزشگذارانه پيوند مي خورد. نشان از نگرشي n بعدي دارد. ايده اي كه از ديد آن به قول ادورنو : «جلادان و قربانيان، چه در مقام كسانيكه كوركورانه ضربه مي زنند و چه در مقام آناني كه كوركورانه دفاع مي كنند، هر دو متعلق به يك چرخه معيوب فاجعه بارند»((آدورنو، تئودور و/ هورکهایمر ماکس،291:1384). به همين دليل هم در موزه يهود هيچ نشانه اي از ضديت با نازيسم وجود ندارد.

فرم پس از تولد و در مسير خود جهت الحاق به نشانه هاي تاريخي سايت، همچنانكه آرام نمي نشيند و مدام در جهت گيري خود قطعيت ها را از بين مي برد، به نحوي از خودويرانگري نيز دست مي زند. كسي نمي تواند ابتدا و انتهاي آن را از هم تشخيص دهد. فرم موزه نشانه ايست كه از هر مدلول قطعي برق آسا مي گريزد. پيچ و تاب هاي اين نشانه در هيچ مختصات دكارتي قابل پيش بيني نيستند.ضد هندسه و ضد جايگاه پذيري در هر عنوان هندسي هستند.

چنين فرمي هم، نمي تواند خالص باشد. كسي هم كه در داخل اين فرم قرار است هولوكاست را در قالب عملكردي متشكل از سيركولاسيونها و مكثها تجربه كند نبايد از روزنهاي آشنا به بيرون بنگرد. گويي زاويه ديد كاربر همان شكافها و گسيختگيهايي است كه فرم به مثابه يك ابر نشانه يا شايد فرا نشانه در مسير عريان كردن خويش از دلالتهاي پيشين به تن خريده است. گسيختگي هايي كه به سبب نا آشنا و نامالوف بودنشان هراس انگيزند و همين هراس براي انسان امروزي كه بااطمينان به دور از هيچ ترسي به بالا رفتن آسانسورها و جت ها اعتماد مي كند كافيست.


شكافها در متن فرم موزه يهود شكافهايي به شدت تاويل پذيرند. رولان بارت در كتاب لذت متن ، موقعي كه از انواع لذت در خوانش اسم مي برد به مفهومي تحت عنوان برهنگي موضعي اشاره مي كند. از ديد او برهنگي موضعي هر آن لذت بخشتر از عرياني و برهنگي محض است، چرا كه مدام خواهش ما را براي ديدن آنچه كه خارج از آن موضع عريان و برهنه نيست بر مي انگيزد و بدينسان شهوتي از تمايل به خوانشي ديوانه وار را در درون انسان رقم مي زند. پشت شكافهاي موزه يهود چه چيزي نهفته است؟ اگر با عرياني كامل موقعيتي را كه ليبسكيند فراهم كرده بود مي ديديم شهوتي براي خوانش و ديدن باقي مي ماند و يا حتي برعكس، آيا در پوشاندن كامل آن نيز، همان لذت باقي بود؟ در واقع آنچه از موزه يهود فرمي خوانش پذير ارائه داده، همان گسيختگيهاي شهوتناكي هستند كه مدام ما را در ارضاي كامل ديدن آنچه نبايد ببينيم آويزان باقي مي گذارند. شكافها عناصر نرينه تفكر ما را براي رسيدن به ارگاسم كامل به سخره مي گيرند.اگر چه هيچ ورودي اي تعريف شده به معني كلاسيك و حتي مدرن در اين موزه وجود ندارد اما بايد رفت و ديد. شهوت رفتن ما را از ماندن باز مي دارد. در واقع شكافها و گسيختگيهاي فرم در موزه يهود همان difference يا ‹تفاوت›هايي هستند كه از ديد دريدا معنا را به سبب فاصله اي كه از موضوع دارند به تاخير مي اندازند.

بدین اعتبار موزه یهود یک متن باز است. متنی که از هرگوشه آن می توان شروع به خوانش کرد. شاید بهتر آن باشد که بگوییم این همان، ضد متن وضد کتابی است که دریدا آرزوی نوشتنش را داشت. همان دریدایی که روزگاری احتمال شکست دکانستراکشن را با ذهن فرمول گریزش محاسبه کرده بود. متنی باز که به هر ذهنی اجازه دست درازی،تعارض و تجاوزی را می دهد که می خواهد ارگاسمهای خود را در ارضای شهوتناک خوانش تجربه کند.

در پايان مي توان موزه يهود را جزو معدود آثار معماري دانست كه با ديدي واسازي گرا همچنان پس از ساخت و كالبد يافتن، دوباره و از نو قابل واسازي، خوانش و تاويل ديگرباره اند. ليبسكيند ثابت كرده است كالبد و تجسد يافتن نمي تواند پايان راه واسازي در معماري باشد، بلكه همچنان نيز كه قبلا نيز گفته شد، مي تواند نه تنها آغاز راه بلكه موجد متون و كالبدهاي نوين باشد. از اين روست كه بايد گفت اين موزه همزمان با فراموش كردن و به ياد آوردن مدام در معرض آگاهي بخشي و آگاهي يابي قرار دارد. لذا به حوزه پايان ناپذير معناها متصل شده، موردي كه امروزه بشر بيش از پيش به آن نيازمند و محتاج است.

نكته مهم ديگر در راستاي موفقيت اين موزه در حوزه معماري را مي توان به رابطه بين اثر و تئوري نسبت داد. لازم به ذكر است كه همواره بين اثر هنري و تئوري رابطه اي دو سويه برقرار بوده و هست. همين بس كه بسياري از تفكرات عصر مدرن از آثار هنري بزرگ نشات گرفته اند. ميلان كوندرا نويسنده بزرگ چك در كتاب « هنر رمان، ميراث گمشده سروانتس» مي گويد: « ماركسيسم قبل از اينكه به عنوان تفكري عظيم ظاهر شود در رمان و ادبيات اتفاق افتاد.» يا در مصاحبه اي اينشتين گفته بود نظريه نسبيت را از رمان برادران كارامازوف آموختم. اين مسئله در معماري نيز وجود داشته و دارد. گمان نمي رود هیچ معماری حتی پیشرو، تئوريهايش را قبلا روي كاغذ آورده و سپس تك تك به مفاد آن عملكرده باشد. هنر همواره چه خوب، چه بد عرصه آزمونها و خطاهاي بشر بوده براي رسيدن به تعالي آگاهي. اين سويه را مي توان سويه « از هنر به سوي تئوري» ناميد. يعني در واقع به جايي برسيم كه آثار موجد تغييرات و دگرگونيهاي فكري شوند. اما سويه ديگري نيز وجود دارد كه آن را مي توان در حوزه «از تئوري به سوي هنر» دسته بندي كرد. تاريخ هنر و تلاش هنري بشر نشان داده كه اين سويه هيچگاه عمر چنداني نداشته، براي اثبات اين ادعا نگاهي به تاريخ ظهور و افول مكاتب مختلف هنري در سر آغار قرن بيستم كافيست.

آيزنمن و چومي را در كارهاي اوليه خود، خصوصا در دو اثري كه با نظارت فيلسوف ساخته مي شد مي توان در زمره دار و دسته دوم ( از تئوري به اثر) طبقه بندي كرد. به همين دليل هنر آنها و آثارشان در اين دو اثر تنها و تنها جوابگوي توقعات و انتظاراتي بود كه خود آنها از آثارشان داشتند. برعكس اين رويه را در كارهاي ليبسكيند مي توان ديد. نگرش اثر به هنر نگرشي است كه آخر سر به توليد اثري هنري اي مي انجامد كه خود مولد دلالتهاي بعدي است. ما آزاديم كه در خوانش موزه ليبسكيند آن را واسازي تفكر مفهومي مدرن بدانيم يا نه، و همچنان آزاديم كه روش و فرآيند طراحي او را فرايندي واسازيگرايانه قلمداد كنيم، چرا كه به هيچ پيش زمينه تئوريك و بسته و در عين حال مانيفستي وابسته نيست. موزه يهود متني خود ارجاع است كه براي خوانش و قرائت مجدد آن نياز به هيچ منبع ديگري غير از خود موزه و اثر نداريم. اما اعلام شروع يك فاز معماري دكانستراكت از سوي آيزنمن و چومي به ناچار دست منتقد و مخاطب را براي رسيدن به رهيافتهاي نوين معنايي مي بندد.آن دو به توليد متني پرداختند كه اگر چه با بسياري از ايده هاي دكانستراكشن منطبق بود اما همين انطباق از پيش تعين شده از آثار، متني بدست داد كه نتوانست خود ارجاع باشد. ما مي بايست و هنوز هم مي بايد براي تاويل اين آثار به گزيده گوييهاي معمارانشان و فيلسوفان مولد آنها مراجعه كنيم. بي شك لاويلت و وكسنر مانيفست معماري دكانستراكت هستند اما هر مانيفستي نيز تاريخ انقضايي دارد و اين را نيز در نظر داشته باشيم واسازي فرايندي است براي پايان دادن به روشهايي كه به توليد تفكراتي با تاريخ مصرف معين منجر شده اند. واسازي هيچ چارچوب از پيش تعين شده اي را بر نمي تابد.

ساختار هر اثر با توليد آن به دنيا مي آيد، و در معماري اين مقوله از همه شاخص تر است خصوصا اينكه در معماري فرصتي براي جبران و اصلاح نيست. ممكن است از خواندن كتابي ناخوشايند خسته شده و آن را به گوشه اي پرت كنيم اما هيچگاه نمي توانيم در ساختماني كه ناخوشايند طراحي شده زندگي نكنيم.
منبع :گروه معماران ارل
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمایش ترسیمات دستی دانیل لیبسکیند در رم

نمایش ترسیمات دستی دانیل لیبسکیند در رم




نمایشگاهی از ترسیمات دانیل لیبسکیند ماه بعد در گالری ارمانو تدسچی در رم به نمایش در خواهد آمد. عنوان این نمایشگاه چنین است: "هیچگاه به چشمان خود سخت نگیریم." ویژگی این ترسیمات اسکچ ها و آبرنگ از هفت پروژه ی شناخته شده ی لیبسکیند می باشد: موزه ی یهود در برلین, موزه ی تاریخ نظامی در درسدن جز این دسته هستند.



دانیل لیبسکیند اهمیت ترسیمات را در عمل معمارانه اش در خاطرات سال 2004 خود شرح می دهد. ساختن: حادثه هایی در زندگی و معماری. عمل فیزیکی ترسیمات با دست یک بخش مهم از فرایند معمارانه است. او بیان می کند: یک معمار نیاز دارد به اینکه بداند باید چگونه ترسیم کند, و ارتباطی بین چشم, دست و ذهن برقرار نماید. ترسیمات ساختمان روح انسان را تماماً از دست می دهد و به یک تمرین انتزاعی بدل خواهد شد.



بیش از 50 ترسیم اصلی یک مجموعه ی کامل برای به تصویر کشیدن طرح جامع از زمین صفر در سایت نیویورک و اسکچ های کوچکتر و ترسیمات خطی سنتی تر را نشان می دهند.




دیگر پروژه ها در نمایشگاه شامل خانه ی 18.36.54 در کانکتیکات, مجموعه ی دو منظوره ی فیرامیلانو در میلان و برج 44 طبقه ی مسکونی زلوتا در ورشو می باشد. در این مجموعه دو پروژه ی ساخته نشده شاخص شده اند: پلان جامع حاشیه ی شهر برلین و یک توسعه ی مطرح شده برای موزه ی ویکتوریا و آلبرت لندن.



این نمایشگاه از 11 مارچ تا 30 آپریل در گالری ارمانو تدسچی در رم برگزار خواهد شد. و سپس به دیگر گالری های واقع شده در میلان, تورین, تل آویو و نیویورک منتقل می شود.




...

...

...

...

...


منبع:اتود
 
  • Like
واکنش ها: mpb
بالا