نتایح جستجو

حنا;)

فقططططططططط و فقططططططططططط رئال

مانتوی مدرسه ی ما قهوه ای بود و خیلی بد رنگ، هی به مدیرمون می گفتیم ترخدا بابا مانتومون عوض کن رنگش خیلی بده(مغنعه و شلوار شکلاتی، مانتو کرمی(استفراغ)) اخری قرار شد مانتومون عوض کنن اومدن سر کلاسمون تا ازمون نظر خواهی کنن بعد هم من چشم بستم هرچی از دهنم در شد در مورد مانتومون گفتم بعد فهمیدم...

چقدر رو مژه هاش کار کرده؟ جلدالخالق.....:huh::huh::huh::question:

حالا که جواب را پیدا کردم خیلیخوشم اومد.:w33::w27::w27::w27::w27::w14::love:

پس جواب چی شد، دوست عزیز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:):):mad::confused::que:

داستان حدید 1- جوجه ها سر سفره ناهار گفتند:« آخرش كبدمون از كار می افته، چرا باید هر روز ناهار و شام تخم مرغ بخوریم و حتی یك بار هم یك ناهار درست و حسابی نداشته باشیم؟!»، خروس سرش را پایین انداخت، در چشمان مرغ اشك جمع شد و به فكر فرو رفت، آنها فردا ناهار مرغ داشتند.

داستانت واقعا آموزنده بود.:w27::w34::w45:

سلام دوستان من دانش آموز هستم و علاقه بسیاری به رشته IT هستم میخوام تابستون به یک کلاس برنامه نویسی برم خوشحال میشم راهنماییم کنید که در چه زبان برنامه نویسی ثبت نام کنم ممنون