خنده خورشيد
خنده خورشيد
هر نفس می رسد از سينه ام اين ناله به گوش
كه در اين خانه دلی هست به هيچش مفروش !
چون به هيچش نفروشم ؟ كه به هيچش نخرند
هركه بار غم ياری نكشيده ست به دوش
سنگدل ، گويدم از سيم تنان روی بتاب
بی هنر ، گويدم از نوش لبان چشم بپوش
برو ای دل به نهانخانه خود خيره بمير...