کاش رفتگان تاریخ هم برمیگشتند!
کاش آیندگان را مجال وصالی بود؛ شاید ما غربتنشینان شهر غیبت هم شاهد میشدیم؛ آنگاه که محمد با گلوی خسته از گذر سالها، مرتضی را تصنیف کرد.
یاد دارم عشق، سالهای سال برای غدیر، جشن تولد میگرفت و امامت از دستان حقیقت باران، هدیه تولد میستاند. یادم میآید کودکی...