من بی تو هیچ هیچبا خاطرات خسته هم آغوش می شوم در انزوای پیچ
ما ز یاران چشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من بی تو هیچ هیچبا خاطرات خسته هم آغوش می شوم در انزوای پیچ
ما ز یاران چشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم ؟
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم ؟
فریادی و دیگر هیچ.چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش
کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص
فریادی و دیگر هیچ.
چرا که امید آنچنان توانا نیست
که پا بر سر یاس بتواند نهاد.
بر بستر سبزه ها خفته ایم
با یقین سنگ
بر بستر سبزه ها با عشق پیوند نهاده ایم
و با امیدی بی شکست
از بستر سبزه ها
با عشقی به یقین سنگ برخاسته ایم
اما یاس آنچنان تواناست
که بسترها و سنگ،زمزمه ای بیش نیست.
فریادی
ودیگر
هیچ!
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
تقصیر تو نبود، نه من نه بخت خود
تو عشقو خط زدی، من خواستم نشد
درگیر عادتم، سرگرم خود شدم
در مرز یک سقوط
در بزمِ وصالِ دوست،از جامِ جمالِ دوست
چون مست شدی مشکن پیمانه و پیمان را
دارد چشمی که نیست تر می گردد
یک شب که نیامده سحر می گردد
این نامه ی ننوشته اگر پست شود
مردی که نرفته است برمی گردد
دوش از مسجدسوی میخانه امد پیر ما
چیست یاران طریقت بعداز این تدبیرما
من پای بند زمینیجمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
من پای بند زمینی
تویی همیشه تا اوج
همان ستاره همیشه دراوج
هیچ وقتگر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام
شیوه تازه ای از مبتذلی ساخته ام
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه ی سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ
کمی به من برس !سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده
کمی به من برس !
من از رسیدن تو
حالم خوب می شود...
کمی به من برس !
"کامران رسول زاده"
به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
[/SIZE]
می نویسم ... همیشه پیش من بمان
مینویسی ... همیشه !!! ... همیشه ؟؟؟؟
و بلند بلند میخندی
تو میخوابی
و من
تما ا ا ا ا ا ا ا مِ شب
رفتنِ تو را "به بدترین شکلِ یک کابوس" خواب میبینم
تمام شب............
رازِ دل با آب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت وردِ زبانِ ماهیِ دریا شدم
دست از شعرهای من بردار
نمی بینی
دست به دست می چرخند
بین این همه
دست های نامحرم؟...
دست از شعرهای من بردار..............
کامران رسول زاده
گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!
تو دست نیافتنی ترین معشوق زمین باش!
حتی دور از دستانِ من،
ولی باش..!
اینجا میان شعرهای من
دست کسی به تو نخواهد رسید...
کامران رسول زاده
ای وای راست میگید ببخشیدحالاچ از کجا بیارمعزیزم شعرت باید به "گ" ختم میشد.
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است
ای وای راست میگید ببخشیدحالاچ از کجا بیارم
تو را هر روز می نوشم وُ
تمام نمی شوی
مگر کدام روودِ عسل
به چشم هات می ریزد؟!
( رضا کاظمی )
لب به خنده باز کن ای ماهروی
خنده ای از آن لبانم آرزوست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 |