خلوت من با سکوت کاش میشد به درازا بکشد
ای دلبرِ ما مباش بی دل برِ ماشهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
تو را كوچيدن از اين خاك دل بركندن از جان است..
تو را با برگ برگ اين چمن پيوند پنهان است!
سلام محسن جان... شب خوش!
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذوردارتا مگر در آسمان در دل آن اختران
زانچه مي جويد بشر ذرهاي يابم نشان
وای من عاشق این شعرم..........منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
تنهانه زراز دل من پرده برافتاددر مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفتتنهانه زراز دل من پرده برافتاد
تابودفلک شیوه ی ان پرده دری بود
اما من اخرش روی این فلک کم می کنم..........
وا.........ادختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دخترِ بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستیِ ترا
با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو
تماشایی ترین مخلوقِ دنیا می شوی گاهیآنقدر داغ است بازاز مکافات عمل
دل اگر بینا بود هر روز روز محشر است
نازِ گل بلبل کشید و بویِ آن را باد بردروسر بنه به بالين،
تنها مرا رها كن
ترك منِ خرابِ
شبگردِ مبتلا كن
من از روی سپیده عشق , ندیدم خوشتر
ز اشکان دریای عشق , شد راه زمین تر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |